نتایج جستجو برای عبارت :

من طرفدار نوشتن هستم!

نمی دانم کدامین واژه ها را به کار برم که نشان دهد چگونه در دل تنگی ات دست و پا می زنم و فقط می توانم با نوشتن برای خودم کمی آرام شوم.
هیچ کس نمی فهمد وسعت درد من را به جز منی که در دفترم به حرف هایم گوش می سپارد و من چقدر نوشتن از تو برای خودم را دوست دارم. 
من طرفدار نوشتن هستم!
 
 
وقتی هیچ کسی عمق دردت رو نمی فهمه و تنها خودت هستی که متوجه می شی چقدر داره بهت سخت می گذره واسه ی خودت بنویس... حتی اگر شاد یودی هم برای خودت اون شادی رو تا ابد نگه دار. نو
سلام
امروز 22 بهمنه و نمیدونم کدوم یکی از شماهایی که دارین اینو میخونین راهپیمایی رفتین یانه
من به عنوان یک دانش آموز دارم میرم
من طرفدار اسلامم نه دین های دیگه
من طرفدار کشورم نه کشورهای دیگه
من طرفدار این رژیم هستم ولی نه همش 
یه سری کم و کاستی هایی هست که نمیشه از چشم پوشی کرد
ولی در مقایسه ی منه دانش آموز با دوران شاه 
میفهمم که الان استقلال داریم
نه مثل اون موقع هایی که هر دقیقه یه قسمت از خاک کشورمون رو یه قسمت از منابعمون رو به دست بیگان
والقلم و ما یسطرون ( و قسم به قلم و آنچه خواهد نگاشت)
و نوشتن و نوشتن و نوشتن...
نوشتن خاطرات ؛ نوشتن کارای روزمره ؛ نوشتن حال و احوال ؛ نوشتن بغض ؛ نوشتن خنده ؛ نوشتنِ پاییز و برگ های زرد ؛ نوشتنِ زمستان و برف ؛ نوشتنِ بهار و هوای بهاری ؛ نوشتن تابستان و هلو ؛ نوشتن عشق بیستون ؛ نوشتن کتاب و زندگی؛ اصلا نوشتن خود زندگی...
 
و چه لذت عجیب و غریبیست خلق کلمات بر روی کاغذ.
و چه ماناست عشق چندین و چند ساله ی قلم و کاغذ.
عشقی که تاریخ بشریت را رقم زد.
ادامه
راستش فکر نمیکردم نوشتن اونم برای اولین بار انقدر سخت باشه اما مثل اینکه هست...
واقعیتش دو سال پیش وبلاگ یک نفر و خوندم و عاشقش شدم.خب قطعا الان میتونین حدس بزنین که من یک دخترم...و بله هستم!
خب داشتم میگفتم که عاشق یک نفر شدم که تا حالا از نزدیک ندیدمش...بگذریم از اینکه بهش گفتم و نشد و من هنوزهم عاشقشم...
اون باعث شد من عاشق نوشتن بشم و الان دلیل اینکه این وبلاگ رو باز کردم اونه...
و البته تنهایی و فشار زندگی و حرف هایی که روی قلبم تلمبار شده هم بی ت
خیلی خوبه که بدونی به یه جایی تعلق داری و دلت پر بزنه برا برگشتن بهش
من اومدم که بمونم تا وقتی که هستم
تا وقتی حس تعلقم به اینجا باقی بمونه
از روزی که وبلاگو ساختم 577 روز میگذره اما هیچی نوشتم و به هیچکس سر نزدم
اومدم بمونم
هستم اما تا اواسط تیر ماه کمتر بخاطر کنکور جان که ببینیم چی میخواد برام داشته باشه با خودش خوشی یا ناراحتی ...
به هر حال مینویسم که یادم نره من به نوشتن زنده ام
همه ی ماها همینطوریم
نوشتن و نوشتن ...
خدایا شکرت که مسیر را برام روشن میکنی، خدایا شکرت که پیشاپیش من قدم بر می داری و موانع را از سر راهم بر می داری. تو که هستی نقشه راه برام مشخصه، من قوی هستم، من باهوش هستم، من تحصیلکرده هستم، من دارای روابط رویایی هستم، من دارای شغل ایده آلی هستم، من سالم و سرحال هستم، من داری زیبایی ظاهر و باطن هستم، من راستگو هستم، من درستکار هستم، من بسیار مهربان و صبور هستم...
اولین بار که رفتیم ناهار بیرون
داشتم میگفتم که دوس دارم بنویسم دوباره ؛ اینکه کاش از اولین روز صحبتمون نوشتن رو شروع میکردم ولی خب نمیدونستم چی میشه ...
اما الان نا خشنود هستم که کاش مینوشتم .
از اینکه خیلی چیزا رو نمی نویسم و اصن میدونی که خیلی وقت که حالی برای نوشتن ندارم ، البته حال هم بود ولی دل به نوشتن نداشتم . یه وقتایی دل بود ولی دلدار نبود . 
 
من غرق دریای شما هستم
محو تماشای شما هستم 
هرکس‌ در این دنیا پیِ چیزیست
من در تمنای شما هستم
در سر خیال خام می سازم
مبهوت رویای شما هستم
آینده ای با عشق می خواهم
در فکر فردای شما هستم
اما ، اگر، شاید، نمیدانم...!
درگیر ‌حاشای شما هستم
سجاد نوبختی
****
پیونشت : 
یک روز اگر بی عشق سر کردم
دل‌ را فقط درمانده تر کردم
داشتم به این فکر می کردم که حالا که انقدر سخت هست برام نوشتن و از طرفی خیلی مشتاق نوشتن هستم چه کاری بکنم که راحت تره بشه این کار و خیلی هم بی محتوا و فقط برای این که حرفی زده باشم نباشه نوشته هام . 
خب به این نتیجه رسیدم اولا خیلی به خودم فشار نیارم اول کاری جوری که زده بشم و خب خیلی هم ایده آل گرا نباشم در نوشتن و به خودم اجازه نوشتن بدم  دوما هم خوبه که چند روز یکبار درباره یکی از موضوعاتی که  طی اون چند روز نظرمو جلب می کنه کمی بخونم و اطلاعات
نوشتن، خواندن. خواندن، نوشتن. نخواندن، نتوانستن به نوشتن. پراکنده خواندن، پرت خواندن، گاهی درست و بجا خواندن، پس از آن بهتر از بد نوشتن. باز نوشتن، باز بد نوشتن، حاصل اش ننوشتن. پشیمان شدن، ورق زدن، به کلمات حسد بردن، دوباره بدتر و بدتر نوشتن، خواندن از ترس بد نوشتن، حاصل اش بد خواندن. نفهمیدن، نفهمیدن را نوشتن، رد پای نفهمیده ها در خواندن.
این چند خط بالا، شاید نقشه یا الگویی از کار همیشگی یک نویسنده است. همه شان، هذیان های تب نوشتن هستند. چو
در خطبه های نماز جمعه: ملت ایران نشان داد که خط مجاهدت شجاعانه دفاع میکند، طرفدار مقاومت است و طرفدار تسلیم نیست. ملت طرفدار ایستادگی در برابر زورگویی دشمنان است/ آن چند صد نفری که به عکس سردار شهید و با افتخار ما اهانت میکنند، آنها مردم ایران اند؟ یا این جمعیت میلیونی عظیمی که به خیابان ها آمدند؟ البته سخنگویان دولت شریر آمریکا هی تکرار میکنند که ما در کنار مردم هستیم دروغ میگویید اگر در کنار مردم ایران هم باشید برای این است که تیر زهر آلود
نوشتن، خواندن. خواندن، نوشتن. نخواندن، نتوانستن به نوشتن. پراکنده خواندن، پرت خواندن، گاهی درست و بجا خواندن، پس از آن بهتر از بد نوشتن. باز نوشتن، باز بد نوشتن، حاصل اش ننوشتن. پشیمان شدن، ورق زدن، به کلمات حسد بردن، دوباره بدتر و بدتر نوشتن، خواندن از ترس بد نوشتن، حاصل اش بد خواندن. نفهمیدن، نفهمیدن را نوشتن، رد پای نفهمیده ها در خواندن.
این چند خط بالا، شاید نقشه یا الگویی از کار همیشگی یک نویسنده است. همه شان، هذیان های تب نوشتن هستند. چو
خیلی خوبه که بدونی به یه جایی تعلق داری و دلت پر بزنه برا برگشتن بهش
من اومدم که بمونم تا وقتی که هستم
تا وقتی حس تعلقم به اینجا باقی بمونه
از روزی که وبلاگو ساختم 577 روز میگذره اما هیچی نوشتم و به هیچکس سر نزدم
اومدم بمونم
و مینویسم که یادم نره من به نوشتن زنده ام
همه ی ماها همینطوریم
نوشتن و نوشتن ...

اتاق من همیشه سرد بوده. آخر وقتی احساس سرما می‌کنم، هیچ‌وقت لباس گرم‌تری نمی‌پوشم یا بخاری را بیشتر نمی‌کنم. فقط صبر می‌کنم. صبر می‌کنم تا به سرما عادت کنم.وقتی ندانسته، جسم داغی را بلند می‌کنم و دستم شروع به سوختن می‌کند، آن را رها نمی‌کنم. صبر می‌کنم، درد را تحمل می‌کنم و منتظر می‌مانم تا تحمل پوستم بالاتر برود.در تمام عمرم، تمامی مسیرهایی که می‌توانستم (در فرصت محدود رخدادهای زندگی) پیاده طی کنم، قدم‌زنان پیموده‌ام. گاهی یک مس
خب راستش جواب این سوال که من کی هستم رو به دوصورت میشه داد:
اول اینکه من مطهره حسینی هستم یک دانشجوی دندانپزشکی و این وبلاگ جدید منه!
و دوم من حتی خودم هم هنوز دقیق نمیدونم کی هستم فقط میدونم روحی هستم درقالب موجودی به نام انسان وسط هفت میلیارد و خرده ای انسان دیگه روی کُره ای وسط میلیاردها کُره ی دیگه!
الان که ساعت هشت و هجده دقیقه ی شبه و امروز جمعه بیست و پنجم بهمن ماه سال نود و هشته،من برای اولین بار توی زندگیم تصمیم گرفتم یک وبلاگ بزنم و
از اونجایی که من طرفدار هپی اندینگ های عادی هستم به خاطر نگرانیم رفتم سایت پروموویز که ببینم ته سریال تو فوق العاده ای چی‌میشه یه چیزایی نصفه نیمه دستگیرم شد !! کسی میدونه تهش چی میشه؟ پری ماهی مرکب چیکارس و آخر زوجا به هم میرسن؟ میشه اگه مسی دیده کامل بگه چی شد؟:( 
قبر هر روز پنج مرتبه انسان را صدا میزند :1.من خانه فقر هستم با خود تان گنج بیاورید2.من خانه ترس هستم با خود تان انیس بیاوردید 3. من خانه مار ها و عقرب ها هستم با خود تان پادزهر بیاورید 4. من خانه تاریکی ها هستم با خود تان روشنایی بیاورید5. من خانه ریگ ها و خاک ها هستم با خودتان فرش بباوردید
1. گنج . لا اله الا الله 2. انیس . تلاوت قرآن کریم3. پادزهر .صدقه و خیرات4. روشنایی . نماز نماز شب 5. فرش . عمل صالح
┈┈•✾✾•┈┈
 
نیاز به راه رفتن،گام های بلند برداشتن،دویدن.
من پاهایی هستم که هیچ گاه ندویده‌اند.
نیاز به چشم باز کردن،دیدن،زل زدن.
من چشم هایی هستم که هیچ گاه باز نشده اند.
نیاز به لمس کردن،نوازش کردن،مشت زدن.
من دست هایی هستم که هیچگاه حرکتی نکرده ‌اند.
نیاز به فکر کردن،حساب کتاب کردن،بحث کردن
من مغزی هستم که هیچ گاه به کار نیفتاده‌ام.
نیاز به خندیدن،عصبانی شدن،گریه کردن.
من احساساتی هستم که هیچ گاه خودشان را بروز نداده‌ اند.
ادامه مطلب
فیلم انتقام جویان یک فیلم واقعا عالی است.من طرفدار این فیلم و بازیگرانش هستم به خصوص کریس همسورث درنقش ثور ( THUR ) کمپانی مارول فیلم انتقام جویان 1و 2 و 3 را ساخته و حالا در حال ساختن انتقام جویان 4 است.
برای مشاهده کامل متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید:
ادامه مطلب
در مطلب قبلی نوشتم که نمی‌دانم نوشتن به بهبود حالم کمکی خواهد کرد یا نه، اما ظاهرا بی اثر نبوده است: امروز کمی بر احوالاتم مسلط تر بودم.
تصمیم گرفتم بیشتر بنویسم. تصمیم گرفتم مرتب بنویسم. شاید نوشتن آن درمانی باشد که دنبالش هستم و هنوز پیدایش نکرده ام.
افکارم
افکارم مثل چند کلاف نخ در هم گره خورده هستن و هر لحظه یک سر نخ را پیدا می‌کنم و بعد از چند لحظه به چنان گره‌ای می‌رسم که ترجیح می‌دهم در جستجوی یک سر نخ دیگر باشم.
دارم تلاش میکنم خودم ر
سلام   حدود یک سال و خورده ای میشه که دیگه مطلبی ننوشته ام، تو طول این مدت چندین بار به وبلاگ سرزدم و قصد نوشتن کردم، اما دستِ دلم به هیچ وجه به نوشتن نمی رفت. تو همین ماه فروردینی چندین بار با خودم کلنجار رفتم که شروع کنم به نوشتن ... اما باز هی بهانه ی اتمام کارهای عقب افتاده، توی ذهنم باعث پس  زدن این هدف می شد. خلاصه امروز صبح، صبح هفتمین روز ماه رمضون خیلی اتفاقی نشستم پشت میز و میخوام شروع کنم به نوشتن.
شاید خیلی با من آشنا نباشین و ندونین م
الان پنجشنبه به وقت ایران است...
الان حتما میگویید مگر پنجشنبه به وقت ایران دارد؟؟. این عجیبگوییها عادت من است و قصد توهین به مخاظب را ندارم،
گفتم همین اول این را بگویم که مشکلی پیش نیاید.
من کتاب میخوانم و علاقهمند به فلسفه هستم. مدتی است افکارم دچار بینظمی شده و فکر کردم که میتوانم با نوشتن کمی بهشان نظم بدهم.
برای همین وبلاگ را انتخاب کردم و ازقضا نوبت blog.ir شد. 
این را هم بگویم که احتمال نادرستی املایی در متون من وجود دارد و امیدواردم این موض
سلام دوستان خیلی جالب بود الان یه صفحه دیدم که حدود 90 تا ریپین گرفته بود توی پینترست و جزء پر طرفدار ترین صفحه پینترست در زمینه هک پابجیه.
حواستون باشه گفتم در اون زمینه جزء پرطرفدار ترینه نه در کل!
آدرس این صفحه اینه : https://www.pinterest.com/pin/589760513685144522/?lp=true
از سنین خیلی پایین علاقه بسیار به نوشتن داشتم. حتی زمانی که مدرسه نرفته بودم و سواد خواندن و نوشتن نداشتم، دفتر خاطرات برای خودم درست کرده بودم و به مادرم می‌گفتم تا برایم بنویسد. 
بعد تر که به مدرسه رفتم و نوشتن را یاد گرفتم، نقاشی های کودکانه ام را با نوشتن داستان هایی که گاه برایم روایت کرده بودند و گاه خودم و دنیای کودکانه ام خالق آن ها بودیم، همراه می‌کردم. آن زمان نوشتن همین داستان هایی که توی سرم می‌آمد به مراتب برایم مهم تر بود از در
دانلود آهنگ سامان جلیلی طرفدار 
Download New Music Saman Jalili – Tarafdar
دانلود آهنگ جدید سامان جلیلی به نام طرفدار با لینک مستقیم و کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ از تهران دانلود
ترانه : مرتضی مسعود   موزیک : سامان جلیلی   تنظیم : میثم اکبری
متن آهنگ طرفدار سامان جلیلی 
یکی یدونه خاصیا تو هرچی میخوامو داریا
ببین رسیده به لب جونم اگه میشه با ما راه بیا
تو که نفسی هوامیا آره میدونی چشامیا
تورو میبینه میریزه این دل یه این بارو تو کوتاه بیا
 
♥♥♥
آخ امون از این دل وقتی می
نمی‌دانم کدامتان که این مطلب را می‌خوانید چه‌قدر سابقه‌ی نوشتن دارید. اما من هر گاه روی دور نوشتن هستم و زیاد می‌نویسم و دلیلی هم دارم برای نوشتن (مثل حالا که این وبلاگ) هر کوچک‌ترین مطلبی در ذهنم متن مطولی می‌شود -آماده برای نوشتن-. این چند روز و بلکه چند ماه هم که آن قدر متن و اتفاق بود که محاوره‌ی هر انسانی عامه در گفتار مرثیه‌ای بود بلند. مدام می‌خواستم بنویسم و به خودم می‌گفتم کف نفس داشته باش و ننویس؛ یک قراری گذاشته‌ای با خودت که
رهبر انقلاب:ملت طرفدار ایستادگی، مقاومت و نه گفتن به استکبار استمردم با حضور در مراسم نشان داد که طرفدار مقاومت استکسانی که سعی میکنند چیز دیگری از مردم ما به دنیا نشان دهند با صدق رفتار نمی کننداون چند نفری که به عکس سردار شهید عزیز ما اهانت میکنن، مردم ایرانند!؟ آمریکایی ها می گویند در کنار ملت ایران هستیم، دروغ می گویند، اگر هم می خواهند در کنار ملت باشند در واقع می خواهند خنجر خود را در بدن ملت فرو کنند
به طور تخمینی میتوانم بنویسم لعنت خدا بر آنچه که تو را از نوشتن منع کند. حالا که این صفحه را باز کرده‌ام پی برده‌ام. اینجا را دوباره باید سروسامان بدهم. همانطور که خودم را. همانطور که با نوشتن، خودم را. دست‌ها و انگشت‌هایم را به کیبورد سابق، به لغات، به نیم‌فاصله‌ها، به رهایی. این حجم از اجحاف در حق فضایی که پنجره‌ام رو به زیبایی‌ها و دایره‌های دوستی‌ست، به دور از انصاف است. حالا که کنترلی نیست. حالا که من اینجا خود خود سین هستم. اینجا که
من تقریباً تمام پول خود را با استفاده از صدا به صورت آنلاین می گیرم ، و من طرفدار بزرگی برای استفاده از صدا در وب سایت ها – خواه برای فروش و یا آموزش – هستم ، زیرا من در پاسخ و سود حاصل از آن جهشی بزرگ دیده ام.نه تنها افراد را در پیام کاملاً متفاوت از استفاده از متن در معرض پیام شما قرار می دهد ، بلکه با افرادی ارتباط برقرار می کند که به هیچ وجه نمی توانید به دست آورید.در حقیقت ، گاهی اوقات وقتی مردم به تمام مصاحبه هایی که من می پردازند گوش می دهن
هستم ولی خستم:)
عجیب دلم نوشتن میخواد و عجیب تر دستم به نوشتن نمیره!
فصل دوست داشتنی ام سر رسیده و من همچنان گنگم!
توی عصرای دل انگیز زمستونی دفترم رو باز میکنم و با یک لیوان چای هل دار و خودکارای دوست داشتنیم میشینم سر نوشتن ولی دریغ از یک کلمه!
میدونی حتی رو کتابام هم نمیتونم تمرکز کنم و این برای عشق کتابی مثل من یعنی فاجعه!یعنی یه چیز بی سابقه!میدونی اگه الیور تویست نصفه بمونه یعنی چی؟!
دلم این روزا بیشتر سکوت میخواد...مثل خود خود زمستون...دلم
الان یک هفتس میام این دانشگاه
امروز هوا بشدت سرد بود لوله کشی خونمون یخ زده بود
خداروشکر همه چی خوبه و واقعا راضی هستم
اصلا پیام‌نور ک بودم حس نمیکردم دانشجو هستم :/
اما اینجا کلی همایش وجلسه وکلاس آموزشی وهسته علمی و...
فقط هنوز انتخاب واحدم‌ مشکل داره
یه مشکل دیگه هم هست من بشدت آدم درونگرایی هستم
هنوز یه دوستم پیدا نکردم.خیلی دوست دارم بابچه ها آشنا بشم اما نمیدونم یه ترسی هست 
هرچی باشه کم از دوست نرنجیدم :|
عاغا چجوری چند جلسه نمیان سرکلا
نگوید که اسماعیل که دیگر نیست نیست، هستم در همین نزدیکا در همین کوچه های یخ زده شهر، عرق می ریزم، سگ دو میزنم، اکنون در همان یک بار سعی و تلاش سرسختانه برای دست و پا کردن یک زندگی آرام و پایدارم. نگوید که اسماعیل بی وفاست، که دیگر خیلی دیر به دیر سر می زند که انگار دیگر نیست. اسماعیل جای دیگری پست می دهد، میان دشتی سرد میان اندک ساختمانهای پادگان تیپ چهل. اسماعیل دلش تنگ است. تنگ یک دل سیر نوشتن یک دل سیر خواندن شما. ... 
داخلی ▪ شب ▪ پارمان دکتر
صدای تبلیغات ماهواره، سپس موسیقی شلوغ هیپ‌ هاپ.  ونوس، ​​فرو رفته در تلفن همراه. پاهایش را روی مبل جمع کرده است. من کنارش نشسته‌ام و با تلفن همراه درحال نوشتن این سکانس و توصیف حالات او هستم. همزمان با بررسی وضعیت‌اش جهت توصیف، و بی‌آنکه نگاهی به او کنم:
صدای ونوس                  چی شده، مشکلی هست؟
پاسخی نمی‌دهم و از شدت گردن درد سر می‌چرخانم و گردن می‌شکنم.
صدای ونوس                 این سریال تموم شد بریم دیگه بخ
شاید باید دوباره شروع به نوشتن کنم. مغزم پیچ در پیچ راهی شده که من را در خود می کشد. حتی قکر کرده ام به روانشناس و روان پزشک ولی در اخر... مگر از حقیقت کم میشود؟
امروز صبح ذوق شعریم برگشته بود. در نطفه خفه اش‌ کردم. من ادم منطقی هستم اما سیاهی های در ان بلعیده شده ام باعث تفکرات عجیب و وسواس های غیر معمولم می شوند. تمام قبلی ها ذوق شعر بود و او نبود. این بار‌میخواهم برعکس باشد.
نمیتوانم خودم را پیدا کنم. یک من عجیبی در وجودم ریشه دوانده که به شدت با
طیق اخرین گزارش منتشر شده از طرف بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای اعلام شد که ایران 28 میلیون گیمر داره!

توی این مطلب به بهانه ی انتشار این خبر نگاهی میکنیم به دنیای بازی ها و معرفی چند بازی انلاین پر طرفدار و یه سری به امار و ارقام صنعت پر طرفدار بازی میزنیم.

ادامه مطلب
الان در حال گوش دادن اهنگ سیتی استارز لالالند هستم.
نمیتونم بگم چقدر عاشق این اهنگم و بار ها این رو گوش دادم شاید بیشتر از ۵۰ بار.
صدای رایانو خیلی دوست دارم.
شاید برگاتون از اسکیرین شات پست قبل ریخته باشه نمیدونم‍♀️
اقا از اونجایی که من واقعا علاقه به نوشتن دارم ممکن هست اینجا مطالبی نوشته بشه که بدردتون نخوره. و اولویت نوشتن و راحت شدن خیال خودم هست.
شما نمیدونین چقدر نوشتن روی ادم تاثبر داره.
چقدر ادم رو سبک میکنه و از مزخرفات خالی میکنه.
اکثر هنرمندان کشور حتی کسانی که به موسیقی رپ علاقه ندارند اما به یاس و آهنگ هایش علاقه خاصی دارند و در طول مصاحبه هایشان این را ثابت کرده اند که کلیپ این حمایت ها در اینترنت زیاد است. ما اینجا لیستی از خوانندگان و بازیگرانی که از یاس به شکل های مختلف حمایت کردند و دوستیشان را با وی اعلام کردند منتشر می کنیم.
ادامه مطلب
باید پذیرفت گاهی اوقات به غیرت دستان نویسنده ای بر می خورد وقتی او را ناتوان از نوشتن خطاب می کنند . و چه زیباست کسی بیاید و تو را به نوشتن سوق  دهد . زنگ بزند وبخواهد که از او بنویسی . از ویژگی هایش ،حال و هوایش .،و احساسی که به او داری . اگرچه این منگنه گذاشتن را هم تایید نمی کنم اما معترفم که خواسته ی زیبایی ست . انگار کسی می خواهد که بخشی از دغدغه ی فکریت شود انقدر که از او بنویسی . تو را بخواند و دلش هزار راه نرفته را برود . 
شاید برای توی نویسنده
یک روز بعد از قرنطینه در چهار راه ادبیات تو یک چشم به راه خواهی داشت در حالی که می خواهد توجه تو را جلب کند با پرتاب موشک های ناشیانه اش نشانه اش معلوم است با چشم های بی قراری که دو دو می زند در جیب سمت راستش یک شاخه گل رز است 
برای پیش گویی ان چنان روزی حرف زیاد داشتم ولی الان خسته ام و خوابم می اید ولی اگر واقعا اخرین روزهای دنیاست چرا ما قبل قرنطینه و ما بعدش من فقط باید به خودم تنها بگویم به قدر کشنندگی این ویروس و فاصله احتماعی ترس الود ادم ه
آقا جان توی این دنیا که برای شاد بودن باید به دنبال یه بهانه باشی ژانر کمدی بهترین گزینه برای رهایی چند ساعتی از مشکلاتی هست که هممون این روز ها گرفتارش هستیم. حالا می تونه یه کتاب کمدی باشه یا یه فیلم کمدی. 
برای کتاب خون ها و همین طور فیلم بین های حرفه ایی حتما توصیه می کنم که اگر خیلی وقته ژانر کمدی رو از علاقه مندی هاشون پاک کردن حتما دوباره نیم نگاهی بهشون بندازن. خنده باعث خیلی اتفاق های خوب می شه و همین طور از اتفاق های ناخوشایند هم دورمو
تک‌تکِ سلول‌های بدنم تمنای نوشتن دارند، اما دستم به نوشتن نمی‌رود. سال‌هاست که می‌خواهم داستان بنویسم، ولی هیچ‌وقت عملی نشده است. حتی به‌طورِ جدی هم برایش تلاش نکرده‌ام تاکنون. بهانه پشتِ بهانه. دوباره احساسِ می‌کنم کلمات و نوشته‌هایم بی‌مایه شده‌اند، که موضوعِ نگران‌کننده‌ای‌ست. من هیچ‌وقت یاد نگرفتم که به اندازۀ کافی مغرور باشم و به خودم احترام بگذارم و برای بودن‌ام ارزش قائل باشم، و می‌دانم اگر همچنان پیش بروم، حتی بازنده
خب مثل هر وبلاگ دیگه ای پست اول مربوط به معرفیه 
من ریحانه باقری ام واین وبلاگ منه.. ۱۶ سالمه ساکن  اصفهان هستم . بسیار عاشق او و ریاضیات نوشتن نقد بحث ایده های جدید کتاب و فیلم واهنگ قدم زدن با سرعت نور ویک عالمه فن دوم و از همه مهم تر جهان اطرافم هستم. میخوام چیزای تازه یاد بگیرم زکات علمم رو بدم خوب زندگی کنم و از لحظه لحظه اش لذت ببرم. ولی با تمام این حرف ها وی هنوز یک ناشناخته بزرگ است 
خلاصه اینم یه اشنایی مختصر با من بود امیدوارم بیشتر اشن
به دنیای خیال پردازی{فانتزی} خوش آمدید! سال هاست که به فکر نوشتن در مورد این ژانر هستم و دوست داشتم توی وبلاگم در این مورد بنویسم اما مشغله ی زندگی و کار مانع از نوشتن من شد . اما این بار با تمام این سختی ها در خدمت دوستان و دوستداران این ژانر هستم و سعی می کنم مفید باشم.
خب حالا میریم برای تعریف این ژانر می دونم که اطلاعاتی در این خصوص دارید ولی می خوام یک تعرف کوچول بکنم مطمئنن ضرر نداره
برید ادامه مطلب...
 
ادامه مطلب
اصولا رنگ قهوه ای یکی از رنگهای زیبا و پر طرفدار در میان انواع رنگها می باشد.سنگ قهوه ای نما نیز در میان انواع سنگهای طبیعی جزو سنگهای پر طرفدار می باشد. تقریبا میتوان به جرات گفت سنگ قهوه ای نما یی که رنگی یکدست و زیبا داشته باشد در میان سنگ های طبیعی به تعداد بسیار کمی وجود دارد . به همین دلیل در برخی پروژه ها مجبور به رنگ کردن سنگ تراورتن به رنگ قهوه ای می شوند.لذا در این پست به شما توصیه مینماییم سنگ قهوه ای نما ی بسیار زیبا و لاکچری با نام س
با نام و یاد خدا ، نوشتن در این وبلاگ رو آغاز می کنم. :)
سلام :)
شرلوک هلمز هستم.هدفم از ساخت این وبلاگ چشیدن و چشوندن لذت تفکر و دقیق شدن هست.تفکر یکی از لذت بخش ترین کارهاست.امیدوارم که بتونم در این زمینه موفق باشم.از همراهی شما ممنون و سپاس گذارم. :)
هیچ وقت از نوشتن سیر نشدم اگرچه گاهی فاصله گرفتم. از روزی که حتی نوشتن بلد نبودم هیچ روزی نبوده که دست‌کم اندازه‌ی یک جمله، چیزی در جایی ننویسم. سالهای اول وبلاگ‌نویسی، هر روز و حداکثر یک روز در میان پست می‌گذاشتم. اینکه این روزها این همه! نمی‌نویسم حتی به اندازه یک جمله در مبایل، یعنی چیزی کم دارم. زمانی که زیاد می‌نوشتم به اندازه‌‌ی قابل قبولی ورودی داشتم. کتاب می‌خواندم. آدم‌ها را می‌دیدم و بیشتر از دیدن و خواندن، فکر می‌کردم. داده
سامان جلیلی طرفدار
دانلود آهنگ فوق العاده زیبای سامان جلیلی بنام طرفدار
برای دانلود فول آلبوم سامان جلیلی اینجا کلیک کنید
دانلود موزیک سامان جلیلی بنام طرفدار با لینک مستقیم و پخش آنلاین
شعر مرتضی مسعودی موزیک سامان جلیلی تنظیم میثم اکبری
پخش آنلاین و لینک دانلود پرسرعت آهنگ طرفدار با صدای سامان جلیلی
دانلود آهنگ جدید سامان جلیلی به نام طرفدار
لینک مستقیم دانلود آهنگ ایرانی طرفدار سامان جلیلی با بالاترین کیفیت
آهنگ ایرانی سامان جلیلی
تا حالا سه بار زدم وبلاگمو حذف کردم
ولی میدونی؟
نمیشه بدون نوشتن سر کرد.
همین که عادت کنی به نوشتن دیگه غیر ممکنه بتونی ازش دست بکشی...
اونم منی که با نوشتن آرامش میگیرم!
خلاصه این شد که دوباره وبلاگ به پا کردم برا دل خودم.
پس
سلام
به نام خدایی که جهان را آفرید و آن را اداره میکند .
اینجا کلبه ایست که به راحتی و با فراق بال صندوقچه دلم را باز میکنم و حرف هایم را میگویم . 
اینجا دفترچه یادداشتی است که در آن مینویسم و مینویسم از هرچه بخواهم . چراکه عاشق نوشتن هستم . 
پس بسم الله ...
من خیلی
ثروتمندم نه اشتباه نکنید منظورم اون ثروت نیست یه چیز بهتر از اون که میشه حتی از
این ثروت به اون ثروت رسید، آره ثروتمندم چون مالک نوشتنم نوشتن دارایی منه که خدا
جانِ جانان بهم داده و همیشه قدر دانش هستم. از روزی که با خودم کاملا روراست شدم
به این نتیجه رسیدم چیزی که واسه من هم میتونه تفریح باشه هم کار قطعا نوشتنه! هم
زندگی باشه هم سرگرمی  هم سفر باشه هم
سکونت، تنها جواب این سوالها فقط نوشتن بود و با همین سوالها بود به این نتیجه
رسیدم که
من هر کاری دلم بخواد میکنم به هیچکسم مربوط نی
حالت تحو هستم که هستم به تو چه مربوط
دلم میخواد رابطه یسریا رو به گ.ا بدم بازم به تو چه مربوط
الان مثلا اون عطستون شاه کار کرده تونسته اینجا رو پیدا کنه؟؟؟؟؟؟ فکر میکنین میترسم؟؟؟
من اینجا هستم نظراتم بازه که ثابت کنم همچین پخی هم نیستین ازتون بترسم
بی تی اسم ارزونی خودتون
سلام
این روزها تلخم... دلگیرم، دلتنگم، دلخورم، متحیرم. آواره ام! تنهام... خسته ام. 
نمی دونم کدوماش درست تره، گاهی همش هستم و گاهی همش رو راحت ندید می گیرم و می خندم! اما راستش آروم نمیشم...
وقتی تو این حالم یا کلا مدتی نمی نویسم، یا برعکس باید بنویسم و بنویسم و بنویسم...
نوشتن باری از روی دوش افکار متراکم ذهنم برمیداره... 
مشکلی حل نمیشه، اما انگار  هر کدوم از این افکار میره سر جاش... از شلختگی ذهنم کم می‌کنه!
حالا شمایید و یک نادم که در حال نوشتن و‌
من محمدامین ربیعی نژاد هستم  ۱۶ ساله از خوزستان :)
طراح گرافیک رایانه و طراح وب  :)
کار من دیزاین/طراحی  هست. لوگو ،پوستر،قالب وب،وب،کارت ویزیت و...
من چندین سال هست در این کار هستم و خود را به یک دوستار هنر گرافیک 
معرفی میکنم ، من مدیر یه آکادمی مجازی هستم به نام آکادمی مارن شما میتوانید 
آکادمی من رو داخل فضای مجازی دنبال کنید ،
کار های گرافیکی من و... در فضای مجازی انتشار داده میشن و میتوانید آن هارو نگاه کنید و امید کار هستم لذت ببرید :)
من مد
من اهورا پردل هستم مخلص تک تکتون هستم من اومدم برای کسانی که میخان کنسولی جدید داشته باشن از جمله خودم  که بنظرم کنسولی بهتر از ایکس باکس نیست خدمتتون هستم تا ببینید چرا و چگونه ایکس باکس از نظرم بهترین
کنسوله ممنون از وقتی که برای خوندن این بخش گذاشتین 
 
 
ارادتمند شما اهورا پردل 
 
در عالم ثبوت تو را دوست دارمت
در واقعیّت فرضم ندارمت
اثبات میکنم به تو عشقم عزیز من
هستم اسیر و گرفتار عالمت
دیوانه ی تو هستم و زنجیری جنون
جان میکُنم تو بخواهی فراهمت
پایان بده به غم و انتظار من
من را نکن بهانه ی اشک محرّمت
از عالم ثبوت گذشتم برای تو
من عاشق تو هستم و تصمیم محکمت .
.
بیست و هفت تمام شد. بدون اینکه حسش کنم، بدون اینکه زندگیش کنم، تمام شد.
سال سختی بود و تمام شد. حقیقتش نمیدانم آمده‌ام اینجا چه چیزی را ثبت کنم، اما به خودم قول داده‌ام که حداقل تا زمانی که به مرتب نوشتن عادت کنم، هر شب خودم را به نوشتن مجبور کنم: حتی اگر حرفی برای گفتن نداشته باشم.
دیشب نوشتم که
 احساس می‌کنم در ابتدای یک مسیر روشن هستم
آمده‌ام بگویم که این جمله را اکنون قبول ندارم. دیشب دلم می‌خواست خوش‌بین باشم و به همین دلیل این جمله را
طرز تهیه کباب تابه ای
از بهترین و محبوب ترین غذاهای ایرانی، انواع کباب ها هستند. کباب دیگی یا کباب تابه ای از جمله این کباب ها، و غذای مخصوص و بسیار خوشمزه و پر طرفدار بین عشایر ایل سنگسری است که به طور سنتی آن را با آتش هیزم پخت می کردند.
یکی از مشکلات برخی از آپارتمانها تهیه و طبخ کباب است . وقتی که معمولاً کباب روی ذغال طبخ میشود خیلی خوشمزه تر است ولی در صورت عدم دسترسی به آن بهترین راه ،تهیه کباب دیگی ( کباب تابه ای ) است که خیلی هم پر طرفدار
هوالمحبوبدلتتنگی شاید همین است که بعد از یک ماه صفحۀ وبلاگت را بازکنی و ستاره‌های روشن دوستانت را ببینی و حسرت بخوری که چرا یک ماه آزگار نبودی و نخواندی‌شان. دلتنگی همین است که من بهترین خبرهای زندگی‌ام را ابتدا با دوستان بلاگرم به اشتراک می‌گذارم و بعد شادی‌های قسمت شده‌ام را مزه‌مزه می‌کنم. دلتنگی برای شما خوب است. دلبستگی به شما خوب است. از پس همۀ این فاصله‌ها دوباره سلام. دربارۀ گذشته‌ها حرف نزنیم که رنج مدام است و تلخی بی‌پایان.
در این جلسه به شما یاد می دهم چگونه دو یا چند سلول در اکسل جمع بزنیم.
برای نوشتن فرمول در اکسل ، برای اینکه به اکسل بفهمانیم در حال نوشتن یک فرمول  هستیم ، باید اول علامت "=" (مساوی) را تایپ کنیم. پس از آن اکسل متوجه میشود که ما در حال نوشتن فرمول هستیم.
ادامه مطلب
دلم برای نوشتن، خواندن و خوانده شدن تنگ شده انگار!
پ.ن.۱ دلم برگشتن و از نو شروع کردن می خواد، ولی چون منتظر شروعی متفاوت هستم؛ این امر کماکان به پشت ِ گوش ِ مبارک  انداخته میشه، جوری که شاید هیچ وقت برگشتنی در کار نباشه! 
پ.ن.۲ امتحان پست قبل که اونطور مسرورانه در موردش نوشته بودم؟ یک سوال داشت، اون رو هم اشتباه جواب دادم!! :/ :))
گروه ضد شیطان
مارپلا کنار آتیش اون افراد که توی کلیسا بودن نشست و گفت: معذرت می خوام واقعا فکر کردم مزاحمین من مارپلا هستمو بعد اونها به ترتیب شروع به معرفی کردن خودشون کردن:من نادیا هستممن جک هستممن اولویا هستممن مایک هستم
ادامه مطلب
از اونجایی بگم‌ که
دو بار تو بیان وبلاگ زدمو پاک کردم و تعداد پست هام از سه تا بیشتر نرفت
و دلم‌ نرفت برای بیشتر نوشتن 
من وبلاگ‌نویس قدیم بلاگفام 
با محیط اینجا اُخت نشدم 
زدم بیرون 
.
.
ولی برگشتم 
این‌بار دلم نوشتن خواست 
حرف زدن خواست 
بی مخاطب با مخاطب 
چه فرقی میکند 
سری که درد میکند برای نوشتن 
دلی که تنگ‌است برای نوشتن 
مینویسد و یک آخیش میگوید 
که نگذاشت حرف هایش بیخ گلویش بماند و رو به خفگی برود  
 
دانلود آهنگ سامان جلیلی طرفدار
 
ای وای طرفدارتو میترسونی از دوری
 
داری دق میدی منو خب مگه مجبوری
 
/ ترانه : مرتضی مسعودی / موزیک : سامان جلیلی / تنظیم : میثم اکبری /
Download Song By Saman Jalili Called Tarafdar
 برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
ادامه مطلب
نمی خواستم نوشتن و فعالیت توی وبلاگ رو شروع کنم. دلیلش رو هم نمی دونم! کلاً نامعلوم هستم!.
الان هم علاقه ای به نوشتن و تایپ کردن ندارم. انگشتام بی میل حرکت می کنن و حالت تهوع دارم!! :/ (خب چیه؟!مثلاً حال ندارم آ).
حال سئوال پیش می یاد که چرا پس آمده ای نشسته ای پشته صفحۀ ارسال مطلب؟!. هیییییچ. اومدم فقط یه چی گفته باشم باورم کنید گاهی شما هم چندش می شوید (!!).
+ اگر بخوام ارساله مفیدی داشته باشم؟!
 توصیه می کنم کمی پری نوشت بخونید!. حداقل نوشته ای که حالم
مذهبی، اسلامگرا، انقلابی و میهن‌دوست قطعاً هستم؛
سنّتی، پان‌اسلامیست، محافظه‌کار و ناسیونالیست قطعاً نیستم؛
حزب‌اللهی، اصولگرا، اصلاح‌طلب و روشنفکر هم نمی‌دانم هستم یا نیستم؛ شاید باشم، شاید نه. چرا که متأسّفانه هنوز که هنوز است، تعاریف روشنی ازشان ارائه نشده است که مورد قبول همۀ موافقان و مخالفانش باشد.
آدامسم رو تو کاغذ رسید عابر بانک مچاله می‌کنم. نماز میخونم. توی زمین تنیس توپ ها را با بقیه تقسیم می‌کنم. ایمیل می‌دهم. احساس می‌کنم زیبا هستم. می‌‌پرسم بدنم روی یک خط راست است؟ راه می‌روم. می‌نشینم. صدای باز و بسته شدن درهای دانشگاه را چک می‌کنم  منتظر محل دقیق برهمکنش مولکول ها هستم. منتظر محل دقیق برهمکنش مولکول ها هستم. 
دوست عزیزی که برام کامنت داده بودین  که نوشته های منو میخونید و بعضی از اون ها رو نگه داشتین که دیدتون به زندگی بهتر از اینی که هست بشه . میخوام بگم اول صبحی خیلی خوشحالم کردین . خیلی :)) راستش دست و دلم به نوشتن توی اون یکی وبلاگ نمیره . میدونین عین یه دختر بچه -حال الانم- که دست و پا میزد که مستقل بشه و بره دور از خونه زندگی کنه ولی  الان دلش تنگ شده برای خونه . باید بگم منم به شدت دلتنگ اینجا شدم با اینکه چند وقت قبل گفتم اینجا غریبه س برام ولی به ش
به این فکر میکنم که‌ آیا نوشتن از دغدغه‌ها و مشکلات شخصی‌ام مرا درگیر بازی با واژه‌ها میکند؟ اگر نیازمند آن هستم این یک نیازِ سالم است یا مخدرگونه؟ فقط دارم خودم را مشغول میکنم یا اثری هم در عمل و رفتارم دارد؟ انگار خودم نمیدانم! 
فقط میدانم آن‌چیزی که اتفاق باید بیفتد ضمنِ نوشتن است. دوباره و چندباره خواندنش، حداقل برای من، هیچوقت متوجهِ معنا نیست، بلکه حظِ ذهنی و تفریحی است. البته، اگر قادر باشم به حس و ذهنیت زمان نوشتن برگردم باید هما
بنام هستی بخش مهربان
باسلام.
سایت کماکان در حال طراحی می باشد. در حال حاضر در قسمت ها نظر و گفتگوها و ویرایشگر ارسال نظر و گفتگو در حال تغییرات و ساخت ساز هستم ..
کارهای جدید:
تعداد کسانی که که نظر را دیده اند در کنار نظر ذکر میشود،(و در اینده احتمالا لیست کسانی که ان نظر را خوانده نیز در دسترس قرار میگیرد) همچنین مدت زمان که شخص وقت گذاشته و ان متن و گفتگو را تایپ کرده است،نیز مشخص می باشد و همگان می توانن ان  را ببیند، همچنین سرعت نوشتن متن نیز
سلام . من آقای x هستم . 19 سال دارم و دانشجوی ترم دو رشته مهندسی کامپیوترم.
با اینکه سن کمی دارم ولی خیلی بیشتر از سن خودم میتونم درک کنم و دلیلشم فکر میکنم اینه که تو زندگیم سختی زیاد کشیدم و کمبود زیاد بوده . خیلی وقته حوصله نوشتن نداشتم ولی تصمیم گرفتم بزور هم که شده بنویسم چون نوشتن کمک میکنه که افکارمو نظم بدم و یکمی هم از این انزوایی که دو سه ساله توش گیر کردم نجات پیدا کنم . بلاگ رو انتخاب کردم چون میدونم کسایی که اینجا میان و مطالب رو میخونن
روزی کسی بود که از آینده‌های دور حرف می‌زد بدون‌ این‌که بگوید من هستم و می‌مانم.روزی کسی بود که حمایت می‌کرد بدون این‌که بگوید تکیه کن و من هستم.روزی رفت و من ماندم با ناباوری و دخترانه‌های احمقانه‌ای که جابه‌جا شد و بازی گرفته‌شد.
حالا کسی هست که محکم و مستقیم می گوید من هستم و می‌مانم.حالا کسی هست که همیشه حمایت کرده و گرما بخشیده و امن بوده.حالا کسی هست که عمیق است.اما دخترانه‌های ترک خورده‌ی من حالا به هر حرفی بدگمان‌اند و پر از ت
نوشتن سئو با نوشتن مطالب ، مقاله نویسی ، داستان نویسی و نوشتن اخبار بسیار متفاوت است. هنگامی که من برای اولین بار استعداد ذاتی خود را برای نوشتن چیزها و قرار دادن ایده ها در کلمات متوجه کردم ، همچنان می خواندم میلز و استخوان ها ، و در این مدت کتاب های داستان …The post سئو ماده 101 appeared first on باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب.
via باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب https://ift.tt/2Sabh2N
مشاهده مطلب در کانال
او نمی داند ولی من عاشق بهار هستم ، برای بار بیست یکم گفته ام "من عاشقت هستم" آری میدانم هر دم و هر ساعت مرا میخوانی با تو هستم بهار ...
بهار من عشق را از تو میخواهم ، بهار  همه ی هست و نیستم تو هستی . بهار مرا بخوان  من هوای زمزمه تو را دارم
بهار جان تمام حرفم این است "من عشق را به نام تو آغاز کردم"
در هر کجای عشق که هستی آغاز کن !
وقتی حالم خوبه بیشترازهرچیزی دلم میخواد بنویسم.
غمگینم ، بازم دلم هوای نوشتن داره.
اتفاق جالبی برام میفته میخوام ازش بنویسم.
دلم غرزدن و نق زدن میخواد ، کجا بهتر از وبم؟؟ غرهامو مینویسم
ذوق مرگم دلم میخواد ذوقمو بانوشتن خرج کنم.
بی حوصله ام ، نوشتن چاره دردمه.
به قول میرزامهدی صاحب یک فقره وب " یک مشت حرف های خب که چی گونه" نوشتن دروبلاگ تمرین نویسندگیست!
پس چی؟ بنویسیم!  
کجا؟ در وبلاگ!
کی؟ هروقت شد!!
+ به جان ملانصرالدین ننوشتن و ماهی یک پست گ
این روزها حالِ خوش و مساعدی ندارم. به جد می‌توانم بگویم دارم یکی از گُه‌ترین برهه‌های زندگی‌ام را سپری می‌کنم. شاید برایتان سوال پیش بیاید که چه چیزی مرا تا این حد، رنجانده؟ که خب باید بگویم خیلی چیزها. خیلی چیزها هست که قادر به بازگو کردنشان نیستم. راستش را بخواهید، پشیمانم. پشیمانم که با نام اصلی‌ام، اینجا می‌نویسم. آن اوایل، طرفدارِ سرسختِ آنهایی بودم که از نوشتن با نام اصلی در وبلاگشان، دفاع می‌کردند. اما حالا بیشتر و بیشتر به گمنام
سلام با شما دوستان عزیز 
شرمنده بابت غیبت کبری که داشتم 
حقیقیت اینکه یک سری علت داشته
1- مدتی بود که میل به نوشتن از دست داده بودم 
2- به علت مشغله کاری و شخصی فرصت نوشتن نبود
3- متاسفانه و یا شوربختانه فکر میکردم که نوشتن در بیان بازدید کننده بیشتری رو به همراه داشته باشه که نداشت البته که علت این اتفاق کم فعالیتی خودم هست 
 
به هر حال سعی میکنم از این به بعد فعالیتم بیشتر کنم . 
چند تا چیز تا حالا تونسته به من توی زندگی آرامش بده
نوشتن ُ با خدا بودن ُ تفریح و در جمع بودن
شاید نوشتن خیلی سریع میتونه اعصاب آدم رو راحت کنه
اینکه بنویسی چه چیزی داره اعصابتو بهم میریزه و باید چیکار کنی تا از این وضعیت خلاص بشی نوشتم میتونه کمکت کنه تا از تاریکای مشکلات در بیای 
خوشحالم که الفبا رو یاد دارم و میتونم بنویسم
این خودش یک نعمته
نمیدانم چه شد که شروع کردم اما امید دارم که میتوانم 
من با عشق به نوشتن متولد شده ام ، خیلی خودم را در این زمینه جدی نمیگیرم اما از این پس میخواهم جور دیگری باشم و بنویسم...
در ذهن ایده های زیادی می پرورانم نمیدانم تا چه اندازه لایق رسیدن به انها هستم اما دست از تلاش برنمیدارم حتی اگر هنوز فقط نیمی از راه پر فراز و نشیبم را پیموده باشم که مرا به انتهای خیابان موفقیت می کشاند 
پس به نام او ...
اگر به دنبال ایجاد ترافیک قابل توجهی برای سایت خود هستید ، نوشتن SEO ایده خوبی است. در حقیقت ، داشتن سرویس نوشتن سئو روشی برای جذب بیشتر خریداران برای محصولات یا خدمات شما است. چه کسب و کار شما بزرگ باشد یا کوچک باشد ، می توانید از قدرت نوشتن مطالب باکیفیت بهره مند …hillbilly.ir/چگونه-شرکت-شما-می-تواند-از-خدمات-نوشتن-seo/
---@infojobseo
مشاهده مطلب در کانال
خوابگاه که هستم، بیشتر جای خالی ات را حس میکنم. اینجا مفهمومی به نام خانواده، فقط هرازگاهی توی تماس های گوشی احساس می‌شود. آنقدر محیط سرد و یکنواختی دارد که تمام کم و کسری های زندگی آدم، یادش می آید. 
دلم هر روز و هر لحظه برای عزیزانم می‌تپد. همان‌ها که با یکدیگر در هرچیزی جز خون اختلاف داریم. ولی همین خون، قلبم را به خانه و آدم هایش گره زده. مخصوصا که بچه کوچک در خانه داریم. دلم برای خرابکاری هایشان تنگ شده. فدای سرشان که هر دفعه موقع نماز بای
شبی دیگر ست. ساعت ها در عین هیچ نکردن به هر آنچه گذشته فکر می کنم. آنچه نباید اتفاق بیافتد باز اتفاق می افتد. شاید اصلن نباید به گذشته فکر کنم. شاید باید سراغش را در دوباره خواب دیروزم بگیرم. شاید باید ریشه ای تر به ماجرا نگاه کنم. شاید باید درس حمایت اجتماعی را جدی تر بگیرم. شاید باید به کل خودم را انکار کنم. این شاید ها اما یک به یک کنار می روند چرا که تنها چیزی که از من بر می آید نوشتن است. نوشتن و نوشتن و نوشتن...
ادامه مطلب
 
در این بلاگ میخواهم از نظرات، تفکرات و ایده ها و مطالب مورد علاقه ام بگویم.
حرف دلم را مینویسم تا بخوانید. نوشته برای خوانده شدن است و نویسنده عاشق خوانندگانش.
گاهی نوشتن بهتر از خواندن تو را راهنمایی میکند و گاهی نوشتن بیشتر از گریه کردن تو را خالی. پس می نویسم و شما را به نوشتن توصیه می کنم.
قرار است اینجا چیز هایی برای خواندن و اندیشیدن بنویسم.
واویشکا نیز همچون کشک بادمجان، میرزاقاسمی، قلیه ماهی و … از دسته غذاهای سنتی بسیار پر طرفدار است. اما آیا می دانید که واویشکا غذای کدام شهر است؟ واویشکا یکی از دسته غذاهای محلی شمالی- گیلانی است که در مناطق رشت، صومعه سرا، ضیابر و دیگر شهر های شمال کشور یکی از دسته غذاهای محبوب و بسیار پر طرفدار می باشد. واویشکا در مدل های مختلف و با مواد اولیه متفاوتی تهیه می شود و یک خوراک بسیار خوشمزه و شبیه به جغور بغور است. از مدل های معروف این غذای محلی
نام فیلم: طرفدار – Fanژانر: درام، هیجان انگیزکارگردان: Maneesh Sharmaستارگان: Shah Rukh Khan, Mariola Jaworska, Joelle Koissiمحصول کشور: هندسال انتشار: 2016امتیاز: 7.3 از 10مدت زمان: 2:18:16خلاصه داستان: “گورو”، طرفدار سرسخت ستاره ی فیلم های بالیوودی “آریان کانا” می باشد که به بمبئی سفر می کند تا بلکه خداوند آرزوی روز تولدش را برآورده کند. اما زمانی که همه چیز طبق نقشه پیش نمی رود، وسواس “گورو” روی “آریان” از حد و مرز عبور می کند و…
ادامه مطلب
سه سال پیش این سندل (یا کفش؟) را به قیمت 37 هزار تومان خریدم. گل‌هایش را خودم برای ست شدن با لباسم دوختم. آنقدر راحت است که از همان روز خرید در تمام جشن‌های تولد و عقد و عروسی همراه پاهایم بوده. وقتی که دی‌جی می‌گوید «بپرید بالااااا» از بین خانم‌ها معمولا فقط من هستم که به راحتی و بدون اینکه احساس کنم میخی زیر پاهایم فرو می‌رود بالا و پایین می‌پرم. مرگ بر کفش پاشنه‌دار. مرگ بر نظام سرمایه‌داری.
از آنجایی که من طرفدار زیبایی و عکاسی هستم انتظ
همه چیز درباره بهداشت 
 
LaTaunya Smith ، یک میزبان مراقبت ، با سایر کارمندان در لابی کلینیک جدید بهداشت والماارت در دالاس ، جورجیا. تصویر از طریق والمارتمت لاو ، مدیر پروژه برای یک شرکت فلزی سفارشی ، در دالاس جورجیا زندگی می کند ، کمتر از یک مایل از والمارت Supercenter جایی که او بیشتر خریدهای مواد غذایی خود را انجام می دهد.
هنگامی که فروشگاه 2 هفته پیش یک کلینیک جدید بهداشتی افتتاح کرد ، مشتاق بررسی آن بود.
لاو ، توضیح داد: "من هنوز از خدمات پزشکی استفاد
به نام خدایی که جهان را آفرید و آن را اداره میکند .
اینجا کلبه ایست که به راحتی و با فراق بال صندوقچه دلم را باز میکنم و حرف هایم را میگویم . 
اینجا دفترچه یادداشتی است که در آن مینویسم و مینویسم از هرچه بخواهم . چراکه عاشق نوشتن هستم . 
پس بسم الله ...
نام فیلم: طرفدار – Fanژانر: درام، هیجان انگیزکارگردان: Maneesh Sharmaستارگان: Shah Rukh Khan, Mariola Jaworska, Joelle Koissiمحصول کشور: هندسال انتشار: 2016امتیاز: 7.3 از 10مدت زمان: 2:18:16خلاصه داستان: “گورو”، طرفدار سرسخت ستاره ی فیلم های بالیوودی “آریان کانا” می باشد که به بمبئی سفر می کند تا بلکه خداوند آرزوی روز تولدش را برآورده کند. اما زمانی که همه چیز طبق نقشه پیش نمی رود، وسواس “گورو” روی “آریان” از حد و مرز عبور می کند و…
ادامه مطلب
نام فیلم: طرفدار – Fanژانر: درام، هیجان انگیزکارگردان: Maneesh Sharmaستارگان: Shah Rukh Khan, Mariola Jaworska, Joelle Koissiمحصول کشور: هندسال انتشار: 2016امتیاز: 7.3 از 10مدت زمان: 2:18:16خلاصه داستان: “گورو”، طرفدار سرسخت ستاره ی فیلم های بالیوودی “آریان کانا” می باشد که به بمبئی سفر می کند تا بلکه خداوند آرزوی روز تولدش را برآورده کند. اما زمانی که همه چیز طبق نقشه پیش نمی رود، وسواس “گورو” روی “آریان” از حد و مرز عبور می کند و…
ادامه مطلب
نوشتن سئو با نوشتن مطالب ، مقاله نویسی ، داستان نویسی و نوشتن اخبار بسیار متفاوت است. هنگامی که من برای اولین بار استعداد ذاتی خود را برای نوشتن چیزها و قرار دادن ایده ها در کلمات متوجه کردم ، همچنان می خواندم میلز و استخوان ها ، و در این مدت کتاب های داستان …hillbilly.ir/سئو-ماده-101/
---@infojobseo
مشاهده مطلب در کانال
بسمه تعالی
 
به شدت احساس می کنم یکی از ضروری ترین کارهایی که «همه» باید انجام بدهیم، نوشتن است.
منظور من از نوشتن این نیست که برویم و هر چه درونمان داریم به بقیه بگوییم. چنین کاری را شاید بتوان با اشتراک گذاری لحظات تهوع توسط بیمار مقایسه کرد.
نه
نوشتن اینها نیست. ما نباید در نوشتن هدفی خودخواهانه داشته باشیم. بلکه من با نوشتن خودم را مجددا می شناسم و به دنبال این خودشناسی، دیگران را هم به رسمیت می شناسم. منظورم این است که نوشتن در آنِ واحد دو
بسمه تعالی
 
به شدت احساس می کنم یکی از ضروری ترین کارهایی که «همه» باید انجام بدهیم، نوشتن است.
منظور من از نوشتن این نیست که برویم و هر چه درونمان داریم به بقیه بگوییم. چنین کاری را شاید بتوان با اشتراک گذاری لحظات تهوع توسط بیمار مقایسه کرد.
نه
نوشتن اینها نیست. ما نباید در نوشتن هدفی خودخواهانه داشته باشیم. بلکه من با نوشتن خودم را مجددا می شناسم و به دنبال این خودشناسی، دیگران را هم به رسمیت می شناسم. منظورم این است که نوشتن در آنِ واحد دو
باید سرپوش همه‌ی احساسات دردناکم رو کنار بزنم، باید همشون رو عریان و واضح جلوی صورتم صف کنم، باید با تک تکشون تنهایی و عمیق و روبه‌رو شم و نترسم. من از افتادن دوباره‌ تو رودخونه‌ی عشقت و غرق شدن تو گرداب‌های سهمگین غم می‌ترسم. واسه نوشتن به این هیولاهای آدم‌خوار احتیاج دارم. به این اسیدی که توش دارم حل میشم. نوشتن منو به بند کشیده. ترکیب افیونی عشق تو و نوشتن داره منو از پا میندازه پسرم.
سلام
امشب دومین شب از شب های قدره
ماه رمضون امسال برای من خیلی سریع گذشت ، شاید امسال توفیقم اینقدر کم شده که نتونستم اونطور که باید از این ماه استفاده کنم.
وبلاگ جدید رو برای نوشتن انتخاب کردم اما مهمه نوشتن برای خودم یا همه اونهایی که میبینن.
ویژگی های اینجا امنیت و پایداریشه.
باید برم ، برای نوشتن بر میگردم
۵ خرداد ۹۸ ساعت ۲۲:۱۶
حمید
من یک زن هستم، یک همسر، یک مادر.
من، یک زن تحصیل کرده هستم، یک همسر محبوب و یک مادر
مهربان.
من ،کسی هستم که در اصطلاح عام به آن زن خانه دار می
گویند، ولی من می گویم، من، یک زن خانواده دار هستم.
من زنی هستم که مسولییت پرورش و تربیت فرزندم را خود
به عهده گرفته ام و خودم معلم مهدکودک یا پرستار بچه ام شده ام.
من زنی هستم که خودم در خانه معلم او هستم، معلم
اجتماعی چون به او راه ورسم اجتماع را می آموزم. معلم دینی اش، چون به او دین داری
را یاد می دهم. من،
مردم هم بی تقصیر نیستند: در زمانه عجیبی قرار داریم که عقل برخی در چشمشان نهاده شده ، یک پروفسور که با علمش به مردم خدمت می کند و یا یک سردار که با جانفشانی و فداکاری بی نظیر خود جان و ناموس و مال خیلی از مردم مرهون اوست ،چندان مورد توجه عموم مردم قرار نمی گیرند اما یک بازیگر سینما که نه علم و سواد حسابی دارد و نه اهل فداکاری است بلکه وطن دوستی معمولی هم ندارد، در فضای مجازی چند میلیون طرفدار دارد ،که  اگر فقط بینی اش چند میلی متر جابجا می شد دیگ
تا حالا چندین بار وبلاگ زدم و بعد از چند وقت حذف کردم.
ولی این‌بار بلاگ جان اومدم که پیشت بمونم. اتفاقات خوب و بد زنگیم رو باهات در میون بزارم.
رسما تولد درخت جوان رو به همگی و خودم تبریک میگم.(الکی مثلا من خیلی طرفدار دارم).
به هرحال امیدوارم که اینجا کنار هم خوش بگذرونیم.
.
.
راستی دوست دارم از این به بعد در حد خودم به هم نوع های خودم کمک کنم. چطوری؟
خب من در حوزه رشته علوم انسانی، که رشته تخصصی خودم هست خیلی مطالعه کردم(البته هیچ وقت در حد یک مشا
به نام خدایی که جهان را آفرید و آن را اداره میکند .
اینجا کلبه ایست که به راحتی و با فراق بال صندوقچه دلم را باز میکنم و حرف هایم را میگویم . 
اینجا دفترچه یادداشتی است که در آن مینویسم و مینویسم از هرچه بخواهم . چراکه عاشق نوشتن هستم . 
پس بسم الله ...
با سلام 
من سبحان هستم و قسد دارم شما را با دنیای گیم اشنا کنم
همانطور که مشخص هست من گیمر هستم و به گیم و بازی بسیار علاقه دارم 
ما هر هفته یک پست دارایه بیشتر خبر های مهم دنیا گیم و استریمینگ میزاریم 
ممنون از اینکه ما را همراهی میکنید 
 
قلم برداشتم تا بنویسم، هر بار واژگانم مرا به سمت تو فرستادند! خواستم بنویسم تا تو را فراموش کنم، در تک تک کلمات ذهنم جا خوش کردی! روزگاری نوشتن دوای دردم بود. خواستم تو را فراموش کنم، نوشتن فراموشم شد! یک سال گذشت. یک بهار... یک تابستان... یک خزان و یک زمستان بی تو گذشت. آب از آب تکان نخورد اما گویی درختِ واژگانم خشکید. "نوشتن" که روزگاری قلبمان را به هم پیوند میداد حالا انگار فرسنگ ها از روزمرگی هایم دور است. یک سال گذشت و من هنوز مینویسم تا تو را ف
#حدیث_مهدوی
 
کلام امام زمان(عج)
«انا المهدی، و انا صاحب الزمان، و انا القائم الذی املأ الارض عدلا، کما ملئت جورا، و ان الأرض لا تخلو من حجة، و لا یبقی الناس فی فترة، فهذه امانة لا تحدث بها الا اخوانک من اهل الحق».
ای شیعه ما «من مهدی هستم، من صاحب الزمان هستم، من آن قائم هستم که روی زمین را پر از عدالت می کنم، چنانکه با بی عدالتی پر شده باشد. هرگز روی زمین خالی از حجت نمی ماند و مردم در فترت نمی مانند. این امانت است پیش تو، جز به برادرانت از اهل ح
_من دقیقا برعکس کسانی ام که خوب می نویسند ولی موضوع و سوژه ندارند.
_این وبلاگ رو زدم که حداقل بتونم توی نوشتن راه بیفتم.منظورم همون در حد جمله بندی و ایناست نه نوشتن یه رمان پونصد صفحه ای جذاب.
_توی مغزم داستان،خاطره و یا ماجرای هر چیزی رو که می خوام بنویسم رو از اول تا آخر تصور می کنم و می دونم چی به چیه اما موقع نوشتن که میشه همچین مغزم قفل می کنه که باید زنگ بزنم کلید ساز بیاد.
_از امروز به بعد بیشتر می نویسم.
 
وقتی سفر سلامتی خود را به دنبال ترساندن از سلامتی جدی شروع کردم ، عصبی بود. من یک تغییر 180 درجه به زندگی سالم انجام دادم و به سرعت 40 پوند از دست دادم. خانواده من بیشتر از همه طرفدار بودند ، اما من گاهی اوقات متوجه اظهار نظرهای کوچکی می شدم که باعث می شد احساس جدید موفقیت من را خنثی کنم.
در طی یک شام ، یکی از اعضای خانواده به شوخی گفت من به دلیل کاهش وزن به دنبال بیمار و لاغر شدن هستم. واکنش تند و تیز من ، پاسخ این بود که این فرد به نظر می رسد مانند 40
بعد از مدتها دوباره تونستم طرح بزنم برا نوشتن... بازم نمیدونم سرنوشت این قصه نوشته نشده به کجا می رسه ولی برا اولین بار احساس متفاوتی رو تجربه کردم! حسی مثل ورود به دنیای تازه ای، شاید به این خاطر که این بار نوشته خیلی به فضای رئال شبیه تر شده  و از اون فضای فانتزی، خیالی و نمادین فاصله گرفتم. با اینکه این بار هم زنجیره خیالات هست اما مثل یک سفر رفت و برگشت از واقعیتی(واقعیت ساختگی روایت) به واقعیت دیگه ست... نوشتن واقعا معجزه ست، اگر کتاب ها و نو
کامنت گذاشته بود برایم که در نوشته‌های من غمی قابل لمس است که فکر می‌کنم برای خودم نگهش داشته‌ام و هیچ‌کس خبردار نشده. دیشب پیدایش کردم. نگهش داشته بودم جای حرف‌هایی که باید به یاد بسپارم. و بعدش به این فکر می‌کردم که چه‌قدر دوست دارم این جور وقت‌ها قایم شوم پشت آثار و کلمات دیگران. بیشتر شعر می‌خوانم، بیشتر موسیقی گوش می‌کنم و از نوشتن فرار می‌کنم. از نوشته‌هایی که درباره‌ی دنیای بیرون باشند. دومین نقاش موردعلاقه‌ی من، مونه است و هی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها