«اینجا در سامرا چه می کنی؟» ملیکا گفت: «وطن زن آنجایی است که مردش سکنی دارد!» از میان زن ها یک اووو برآمد به تمسخر. به هم نگاه کردند و شکلک درآوردند و خندیدند و ناگهان با شنیدن آنچه از دهان خلیفه درآمد، ساکت شدند: «آفرین!» خلیفه خودش هم از آنچه گفت، تعجب کرد. واقعاً چرا باید این زن را تحسین کند، آن هم به خاطر وفاداری به شوهری که اکنون از دنیا رفته است؟
+ دوازدهُم - علی موذنی
ظاهرا مهمترین مسائل زندگی ما، همان پیشپا افتادهترین مسائل زندگی ما هستند...
که نادیدهگرفتهشدهاند.
خونریزان و سوزانترین جراحت چهلسالگی، خیلی وقتها همان خراش کوچک چهارسالگی است که چسب زخم مناسب خودش را به خود ندیده.
با این مقدمه و به مناسبت پاییز و اندوهان عمیقش و روزنههای دردآورش به عالم درون انسانها ، دوستدارم یادی کنم از فیلم ارزشمند سونات پاییزی (محصول ۱۹۷۸) ساختۀ استادِ سینما جناب اینگمار برگمان. پیشتر، از یکی
کلاغِ سخنگوی پرندگان بزرگ و پرندگان کوچک پازولینی آن جا که قصه اش به سر رسیده می گوید: دوران روسلینی و برشت به سر آمده است!
دوران روسلینی و برشت چه دورانی بود؟ دورانِ مردانی که به مبارزاتِ خودشان ایمان داشتند و زنانی که وجدانشان در گروِ ایمانِ مردانشان بود و مردان و زنانی که در تنگنا می دانستند باید مبارزه کنند و چگونه مبارزه کنند و علیه چه و که مبارزه کنند. چنین دورانی به سر رسیده است!
در دنیای روسلینی زنانِ کارگر، مردانِ روشنفکر،
درباره این سایت