نتایج جستجو برای عبارت :

کفاره ی یک لحظه نگاه

با تبریک ماه مبارک رمضان
روزه انست که انسان برای خداوند از آذان صبح تا مغرب از آنچه که مبطل است دوری کند .
اگر عمدا روزه را بخورد کفاره براو واجب می شود .
اگر با چیز حرام روزه را باطل کند کفاره جمع بر او واجب می شود .
کسانی که ضعف جسمانی دارند اگر نمی توانند روزه بگیرند واجب نیست ودر زمستان قضا کنند .
بخاطر درس خواندن نمی شود انسان ترک روزه کند .
کسی که می خواهد مسافرت برود قبل از حد ترخص نمی تواند مبطلی انجام دهد .
مسافر نمی توانددر سفر نیت روزه ک
☺️۱ لحظه تحویل سال..!☺️
 
۲ لحظه عاشق شدن..!
 
☺️۳ لحظه ای تماس از کسی که دلتون براش تنگ شده…!☺️
 
۴ لحظه دادن آخرین امتحان..!
 
☺️۵ لحظه ای که به شخصی که دوسش دارین,
نگاه کنین و ببینین اونم داشته به شما نگاه میکرده…!☺️
 
6 لحظه ای که دوستایه قدیمی و خوبت رو ببینی و بفهمی
هیچی بینتون تغییرنکرده…!!
 
☺️۷ لحظه ی لمس انگشتان نوزاد متولدشده..!!☺️
 
۸ لحظه ای از خواب بیدار شی و ببینی که هنوز وقت اضافه
برای خوابیدن داری..!!
 
☺️۹ یه شبه قشنگ,,تو خیاب
بسم رب الرفیق

پ.نعلیرضا رو بغلم کردم و از ماشین پیاده شدیم. نگاهش که به آسمون افتاد، گفت: بابایی ماه! منم با ذوق گفتم: آره پسرم! ماه! از پله برقی اومدیم بالا و دوباره آسمون رو نگاه کرد و گفت: اِ بابایی ماه! گفتم: آره بازم ماه. گیت رو رد کردیم و وارد حرم شدیم، این بار هم دقیقا مثل قبل، دوباره چشمش به ماه افتاد و همون داستان! دیدم انگار این قصه سر دراز داره؛ گفتم پسرم ماه همیشه توو آسمونه و جایی نمیره و تو هر بار که به آسمون نگاه کنی ماه اونجاست. با با
♨️ اطلاع از میزان فطریه و کفاره + پرداخت
‍ ✅دفتر رهبر معظم انقلاب مبلغ زکات فطریه وکفاره ۹۸ را اعلام کرد:
فطریه عبارت است از سه کیلو طعام غالب هر مسلمان اعم از جو، گندم و برنج و اقلامی که به‌عنوان طعام محسوب می‌شوند.
 بر اساس محاسبات صورت‌گرفته میزان زکات فطره برای یک نفر با محاسبه‌ی سه کیلو گندم، ۸۰۰۰ تومان است و پرداخت این مبلغ به‌عنوان فطریه کفایت می‌کند. اما هم‌وطنان می‌توانند با توجه به برنجی که مصرف می‌کنند، سه کیلو از آن یا معا
زکات،فطریه و کفاره 98 اعلام شد
دفتر وجوهات رهبر انقلاب اسلامی مبلغ زکات فطریه و کفاره ۹۸ را اعلام کرد.
فطریه عبارت است از سه کیلو طعام غالب هر مسلمان اعم از جو، گندم و برنج و اقلامی که به‌عنوان طعام محسوب می‌شوند. بر اساس محاسبات صورت‌گرفته میزان زکات فطره برای یک نفر با محاسبه‌ی سه کیلو گندم، ۸۰۰۰ تومان است و پرداخت این مبلغ به‌عنوان فطریه کفایت می‌کند. اما هم‌وطنان می‌توانند با توجه به برنجی که مصرف می‌کنند، سه کیلو از آن یا معادل قیم
دور از چشمان دوست داشتنی اتبه دور از چشمان زیبایت که خواب از من ربودندبه آن مکان باز می گردمآنجا که نخستین بار نگاه دلفریبت لرزه بر تار و پود من انداختدور از چشمان افسونگرت باز میگردمدور از هر هیاهو و در سکوت لحظه هاثانیه ها را می کاوم تا نشانی از تو بیابمتویی که با نگاه و آن غمزه چشمان افسونگرتدل به اسیری بردیمن شادمان که اسیر توامدور از نگاه ساحر و زیبایتبه دور از آتش نگاهتبه آن مکان باز می گردمآن مکان که نگاههای سرد و بی روحتچون نیزه های ز
 امام صادق ع فرمود چون گناه بنده. بسیار گردد وخدا بخواهد اورا پاک کند وچیزی از کردار نبک نداشته باشد که انرا جبران  کند و کفاره. انها. شود اورا باندوه گرفتار سازد تا کفاره گناهش گردد. ونیز انحضرت ع فرمود خدای عزوجل فرماید  بعزت و جلالم  سوگند من بنده. ای بخواهم رجمتش کنم از دنیابیرون نبرم تا اینکه هر گنا هی کرده. است   عوضش رایا بوسیله ببماری در تنش یا بتنگی در روزیش یا باترس و هراس در دنیایش و اگر باز  هم چیزی بماند مرگ را بر آو سخت کنمو بعزت و
✨ ترک «بسم الله الرحمن الرحیم» ✨
عبدالله بن یحیى بر امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد، صندلى "کرسى" در برابر آن حضرت بود، حضرت امر  فرمود که بر آن کرسى بنشیند؛ عبدالله نشست، چیزى نگذشت که چیزى بر سرش افتاد و سرش شکست و خون جارى گشت.
حضرت امر فرمود آب آوردند و خون سرش را شستشو داد و فرمود: نزدیک شو به من؛آنگاه دست بر شکاف سرش گذارد، در حالى که عبدالله سخت بى تابى مى کرد، جراحت سر را به هم آورد و بهبود پذیرفت، گویا شکستگى پدید نگشته بود؛ پس از آن
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند....
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده... کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت.... یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری.... اما ای کاش توی
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند....
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده... کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت.... یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری.... اما ای کاش توی
و من از این به بعد برای همیشه تو رو توی اون لحظه به خاطر میارم. آهنگ والسی که برام فرستاده بودی داشت از هندزفریم پخش می‌شد و از پشت شیشه‌ی اتوبوس داشتی به من نگاه می‌کردی، و من هم به تو نگاه می‌کردم و تمام اون پنج‌ ساعت همراهیِ لذت‌بخش از جلوی چشم‌هام عبور می‌کرد.
دلتنگی هایم را ندید که با یاد جدایی از او در قلبم لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر میشدند دلتنگی هایی که مرا تا مرزجنون پیش میبرد دلتنگی هایی که نفس کشیدن را برایم دشوار میساخت دلتنگی هایی که تنها با یاد جدایی مرا به این حس ها دچار کرده بود حال پس از جدایی چه بر سرم آورده....سخت ترین وتلخ ترین  لحظه برایم لحظه جدایی بود لحظه ای که خود جدایی روح از تن را به چشم دیدم،لحظه ای که پس از آن تمام من خلاصه شد در لبخند های تلخی که خود از تلخی آنها خسته ام ...من بی
چرخ و فلک را دیده ای؟ دور میخورد، میچرخد...میچرخد و بر فراز آسمان شهر می ایستد، شهر زیر پایت ، نسیم هر لحظه صورتت را نوازش میکند و عجب حال عجیبیست که چیره به شهر در حال تماشای رفت و آمدها، جنب و جوش ها شده ای...قضاوت کردن، در لحظه حالی مشابه دارد، حالی که با خودت فکر میکنی، برفراز شهر زندگی آدم دیگری ایستاده ای و با خودت فکر میکنی هر لحظه اش را میتوانی قضاوت کنی، اما چرخ و فلک خوب میچرخد به نقطه ابتدایی خودت میرسدو به تو میفهماند که تو از ابتدا پا
چه حماقتی کردم امشب،
یه لحظه فقط یه لحظه بی احتیاط شدم.
وقتی مسیر مسابقه رو مشخص کردم به ذهنم رسید که توی جاده است شاید خطرناک باشه، اما توی یه لحظه این تهدید رو دست کم گرفتم،
با اینکه هزار بار با این بچه ها بازی کردم، هزار بار خوشحالشون کردم، با هم خندیدیم و و و..
این دفعه هزار و یکم، این یک لحظه، این بی احتیاطی من،
شکر خدا. خدا رو شکر. خدا رو شکر که اتفاقی نیافتاد.
یه لحظه حواسم رفت و بچه ها دویدن و یه ماشین لعنتی با سرعت پیچید توی جاده و آرمانی ک
چند روزیه که هی به خودم بد و بیراه میگم. هی خودم رو مقایسه میکنم و شکایت از این که این چه دنیاییه. این چه وضعیه. نگاه کن فلانیو نگاه تو چقدر ضعیفی. نگاه اون یکی باهات چیکار کرد. نگاه نگاه و خلاصه خاک تو سرت. 
امروز یک لحظه به خودم اومدم و دیدم که گناه دارم بابا. این مریضیه که دارم. این که هیچ وقت راضی نیستم. این که گیر کردم تو گذشته و این همه ترس از شکست دارم. این که حالم رو به تنهایی نمیتونم خوب کنم.  هی به خوددم گفتم ببین تو همینی. بیا لااقل قبول کن
الان توی اتوبوس دختر اومد بالا قشنگ اِنگار تی شرت و شلوار جین پوشیده! لعنتی من یه لحظه نگاهم افتاد بهش چرا اینقدر پفیوز ( خوشگل) هستند اینها من احساس زشتی مضاعف میکنم در مقابل شون! بهتر سرن پایین باشه و نگاه نکنم و سرمو با گوشی گرم کنم
تولد گرفته. بازهم همان همیشگی ها و بازهم همه شان کنارهم با لبخند به دوربین نگاه میکنند.دلم لحظه ای و فقط لحظه ای برای تک تکشان تنگ میشد. برای تمام روزهای گذشته برای جمع جیغ جیغو و پرسروصدایشان. اما لحظه ی بعد دلم حسادت میکند به جمعشان و به پایبندیشان و به نبود خودم درمیانشان. از همان روزی که یکیشان مهمانی گرفت و من از شنیدن اسمم میان پچ پچشان فهمیدم قرار نیست دعوت شوم و نشدم فهمیدم که فاتحه این رابطه خیلی وقت است خوانده شده حلوایش هم میل شده. ن
میهمانی بود. همه
گرم صحبت و گپ و گفت خود. او نیز گوشه ای نشسته بود. بی هدف به خطوط بی معنای روی
زمین خیره شده بود و در افکار پوچ خود سیر می کرد. ناگهان باز شدن درب، سکون
چشمانش را بر هم زد. خودش بود.
دلهره در چشم هایش موج می زد. دلش اشوب
بود. شرم داشت او را نگاه کند. باورهایش جلوی دلش را گرفته بودند. دست هایش عرق
کرده بودند و انگشتانش به شدت می لرزید. اما او بی رحمانه نزدیک می شد و عطرش نزدیک
تر. صداها و همهمه ها همه و همه تار شدند. حالا فقط صدای کفش های
طبق اعلام دفتر مقام معظم رهبری حضرت آیت الله سیدعلی خامنه ای مبلغ زکات فطره برای سال ۱۳۹۸ حداقل ۸ هزار تومان مانند سال گذشته است.
فطریه عبارت است از سه کیلو طعام غالب هر مسلمان اعم از جو، گندم و برنج و اقلامی که به عنوان طعام محسوب می شوند. بر اساس محاسبات صورت گرفته میزان زکات فطره برای یک نفر با محاسبه سه کیلو گندم، ۸۰۰۰ تومان است و پرداخت این مبلغ به عنوان فطریه کفایت می کند. اما هم وطنان می توانند با توجه به برنجی که مصرف می کنند، سه کیلو از
 از روزهای رفته و نیامده چه می‌خواهی؟ 
فقط می‌خواهم خوش‌حال باشم و بدانی یا نه، خوش‌حالی من بسته‌ست به نگاه تو. می‌خواهم بدانی، در هر لحظه‌ای که گذشته تمام جان و توانم را گذاشته‌ام که تو از آن‌چه می‌کنم راضی باشی. باور کن که هرلحظه از زندگی‌ام تا به حالا بهترینی بوده‌ام که در توان داشته‌ام. باور کن که هیچ‌وقت تو را فراموش نکرده‌ام. زندگی کرده‌ام که تو در لحظه‌هایم جاری باشی. مرا ببخش که کافی نبوده‌ام. مرا ببخش که خوب نبوده‌ام. مرا
جلوی آینه و بین چندتا دیوار و یه در ایستاده بودم که ناگاه به خودم اومد. احساس و فکر و دل و همه چیز پخش در فضا و "من" از پس اون همه چیز، در یه لحظه با درخشندگیِ شفاف ویژه ی خودم، ظهور می کنه. می بینمش. مهساست! مهسای من! ایستاده اون وسط و به این "خونه"ی به هم ریخته نگاه می کنه. وقت سر و سامان دادنه!
تصور کن که محکم و مصمم وایساده باشی و نگاه کنی ببینی از کجا شروع به کار کنی.
 
انگار وقتی اسمت را از آسمان آوردند به لحظه‌های پریشانی ما هم فکر کردند. به آن لحظه ناامیدی دکترها از بهبودی، به آن تلفن‌های هراسان بی وقت. به آن ساعت‌های تحمل درد ناشناس، به ثانیه‌های تمام نشدنی تکان خوردن زمین، به لحظه ناگهانی تصادف در تاریکی...به ساعتهای پریشانی و پشیمانی، اضطراب و اضطرار...
انگار وقتی قنداقه‌ات را دادند دست پیامبر، به همه ما فکر کردند. موقع انتخاب اسم، به تک تک ما شکسته‌ها، دست بسته‌ها، جواب کرده‌ها، از نفس افتاده‌
مثل آهنگی که یک روزی، یک جایی، یک وقتی، پیدا کرده ای و دست نخورده، گوشه ای نگاه داشته ای تا وقت ِ بی‌حوصلگی ات را مأوا شود، تا مبادا عجولانه، لذت ِ لحظه‌ها، این لحظه‌های عجیب که هرکدامشان به پدیده‌های یکسان رنگ ِ متفاوتی می‌بخشند، لذت ِ بی‌نهایت شدن ِ چیزی که اگر از میان ِ لحظه به لحظه ی زندگی‌ات، با لحظه ی به‌خصوص ِ خودش مقارن شود می‌تواند بی‌نهایت ِ تو باشد را بر خود حرام و به خوب بودن اکتفا کنی. صبورانه در برابر عجول بودن مقاومت کردی
پیامبر(صلی الله علیه وآله):وقتی بهار رادیدید , بسیارازقیامت یادکنید زیرا قیامت شبیه بهار است.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):سپاسگزاری مؤمن درعملش آشکار میشود.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):هرگاه مؤمن بیمارشودسپس خداوندشفایش دهد, آن بیماری کفاره گناهان گذشته وپندی برای آینده اوست ومنافق , هرگاه مریض شودسپس سلامت یابدمانندشتری است که صاحبش اورا بسته است وسپس رهایش کرده اند او نمی داندبرای چه اورابسته اند وبرای چه رهایش کرده اند.
امام ر
چه فراز و نشیبی دارد نگاه‌ها...آن هنگام که به شب نگاه می کنی و جز سیاهی نمی‌بینی...آن هنگام که به آسمان نگاه می کنی و جز قفس نمی‌بینی...آن هنگام که به زندگی نگاه می کنی و جز حسرت نمی‌بینی...آن هنگام که به شعر نگاه می کنی و جز غم نمی‌بینی....آن هنگام که به تاریخ نگاه می کنی و جز خون نمی‌بینی...آن هنگام که به خدا نگاه می کنی و جز شرم نمی‌بینی......چه فراز و نشیبی دارد نگاه‌هاآن هنگام که به قلب‌اش نگاه می کنی و جز نفرت نمی‌بینی...آن هنگام که به چشم‌
ولی من مطمئنم بالاخره یه روزی از همین هبوط گاه با هم عروج می کنیم درست به زیر همون درختی که آدم و حوا ازش هبوط کردن به زمین. بهت قول می دم که خود خدا، سیب های اون درختو بهمون تعارف میکنه. اصلا از همین الآن گاز زدن ِ امنِ اون سیب های مصیبت بار رو بهت وعده میدم. میدونی ؟ من سخت به لحظه های آخر ِ این سقوط امیدوارم. به عروج ِ ته ِ این سقوط امیدوارم. حالا واستا و نگاه کن! 
ولی من مطمئنم بالاخره یه روزی از همین هبوط گاه با هم عروج می کنیم درست به زیر همون درختی که آدم و حوا ازش هبوط کردن به زمین. بهت قول می دم که خود خدا، سیب های اون درختو بهمون تعارف میکنه. اصلا از همین الآن گاز زدن ِ امنِ اون سیب های مصیبت بار رو بهت وعده میدم. میدونی ؟ من سخت به لحظه های آخر ِ این سقوط امیدوارم. به عروج ِ ته ِ این سقوط امیدوارم. حالا واستا و نگاه کن! 
امید، بزرگترین اشتباه این بشر
و مرگ، راه و چاره، سیم و رز
زمان، نمک به زخم و دشنه در پشت من
دشمنان، دست در دست هم 
کنار هم، پا به پا، چکمه روی پشت ما
خدا نگاه میکند
صدای ما به او نمیرسد
صدای پشت صحنه ایم
نویز بی خطر
صدای پس زمنیه ایم
صدای باران، بوق ماشین
صدای پای رهگذر 
صدای آب چشمه ایم
خدا نگاه میکند
دشمنان به صف 
تشنه بر خون ما 
قطره قطره میچشند
و ما برای زندگی، 
تلاش میکنیم، دست و پنجه نرم میکنیم و مرگ خود، مرگ رویای خود، مرگ یک عشق یکتا، مر
سلام.
امروز میخوام چندتا از لذتهام را تووبلاگم بنویس فقط چندتاشا
شاید بااین کاربتونم به لذتهای زندگیت اضافه کنم
البته ازسعی میکنم هرهفته تعدادبهش اضافه کنم البته اون لذتهایی که قابله نوشتن باشه
نگاه کردن به بچه هام وقتی به خواب عمیق فرورفتن
نگاه به چشمها ودستهای همسرم
نگاه به عکسهای یادگاری 
نگاه به تلاش وپشتکار مورچه ها
نگاه به دریا
نگاه به ماه روزاولش وچهاردهم
نگاه به طلوع وغروب خورشید
نگاه به دریا 
نگاه به حرم ایمه
وخیلی نگاههای دیگه.
زیر این خورشید تاریک می سوزم
فاصله ام با ماه ، با تو ، یک ارزن نمی ارزد 
سزای خویش را نزدیک تر از قلب به خود می بینم
سزای انحراف من از آن رود بلند و سبز
سزای این صدای من که از فقر درون می نالد
از فقر تو می نالد
از فقر خدا می نالد
و از ترحم های عشق
از نسیم لحظه ای غمگین ، می نالد
لحظه های خوب در پی ویرانی
لحظه های درد در کنج سکوت ، می شوند معماری
اگر بوسه ای در خواب یک لحظه درون تو شود جاری 
بدان این را که آن لحظه
بی گناهی بی گناهی بی گناهی
دراز کشیدم و به ستاره‌ای که بالای سرمه نگاه می‌کنم. دوتاست؟ یا فقط دارم تار می‌بینم..؟ نفرتم از آدم‌ها با این که باید بیش‌تر می‌شد یهو گم شد و احساس کردم دیگه از کسی بدم نمی‌آد. حتی شاید از خودم. هیچ حسی ندارم. یهو حس‌هام گم شدن و تهی شدم. به این فکر می‌کنم که چقد دلم می‌خواد با ستاره‌ای که درست روبروشم یکی بشم. یک لحظه. هزاران سال نوری. معلق. چقد قشنگه. فکر کنم تنها حسی که در این لحظه برام مونده همینه. یه حس مبهم که حتی خودم هم نمی‌دونم چیه.
خیره شو 
اتفاقات بزرگ آرام رخ می دهد 
مصل عشق های عمیق 
سریع نیستند 
شاید فکر کنی همه چیز ساکن است 
اما باید خیره شوی 
تا لحظه لحظه حرکتش را ببینی و کیفش را کنی 
آرام باش 
دوست داشتن صبوری می خواهد 
تمرین اهتسگی می خواهد 
 
 
 
 
 
مثل یک طلوع 
مثل یک غروب 
مثل یک سال نو شدن که از فروردین تا فروردین هر روز هروز ارام ارام اتفاق می افتد و در یک لحظه نتیجه حاصل می شود 
در یک لحظه روز می شود و دیگر شب نیست 
در یک لحظه ماه پشت اببر ها می رود و کم کم پنه
 
حکایتی_زیبا_و_خواندنی
شکر نعمتروزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند.خیلی او را صدا می زند اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمی شود!
به ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰دلاری به پایین می اندازدتا بلکه کارگر بالا را نگاه کند!
کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش می گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود!
بار دوم مهندس ۵۰دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جی
خیلی اتفاقات در زندگی هست که در لحظه دردناک جلوه میکنه اما با گذر زمان ثمر میده و طور دیگه ای به چشم میاد.گاهی از دور که به یک شکست نگاه کنی و جزئی نگری رو پشت سر بگذاری یک موفقیت می بینی. 
زمان دادن و فاصله گرفتن باعث میشه از نظرگاه تازه ای به خودت و جهان نگاه کنی؛ فاصله گرفتن از هر اونچه که بخش مهم جهانت بوده یا هست.
دردی که تو را بزرگت کند، درد نیست!
موهبت است! انگار خدا دارد قلقلکت می‌دهد!!

پ.ن. *اگر انسان بیابد که چطور از همان عقده‌ها (درد و رنج) بهره بگیرد، سیئات او به حسنات و بدی‌هایش به خوبی‌ها تبدیل می‌شوند، وگرنه نعمت‌ها و خوبی‌هایش هم در بن بست می‌گندد. [حرکت/صفحه ۲۸/ علی صفایی حائری]
*بعضی رنج‌های دنیا کفاره گناهانمان هستند! آن‌ها را قدر بدانیم...
 
 
روزی، مهندس ساختمانی، از طبقه ششم میخواست که با یکی از کارگرانش حرف بزند.خیلی او را صدا زد... اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمیشد! بناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰ دلاری به پایین انداخت. تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند! کارگر ۱۰ دلار را برداشت و توی جیبش گذاشت و بدون اینکه بالا را نگاه کند، مشغول کارش شد. بار دوم مهندس ۵۰ دلار فرستاد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش گذاشت...بار سوم مهندس سنگ کوچکی را پایین ا
اندوه که از حد بگذردجایش را می‌دهد به یک بی اعتنایی مزمن!دیگر مهم نیست.. بودن یا نبودن؛دوست داشتن یا نـداشتن …آنچه اهمیت داردکشداری رخوتناک از حسی است…که دیگر تـو را به واکنش نمی‌کشاند!در آن لحظه فقط در سکوت غـرق می شویو نگاه میکنی و نگاه و نـگــــــــــاه….
زمان از در خارج می شود.دنبالش می دوم و صدایش می زنم:
-زمان.لطفا وایسا.
نمی ایستد.همان طور که می رود از پشت سرش نگاهم می کنم و می گوید:
-نمی تونم.باید برم.لحظه هایم تند و تند می گذرند.
-لطفا نرو.وایسا.حالا چرا این قدر تند می ری.یواش تر برو.
در این لحظه بهش رسیده بودم و با هم راه می رفتیم.
-گفتم که نمی تونم.این طوری هم بهم نگاه نکن.
-آخه زمان جان.خواهش می کنم.خیلی تند می ری.لطفا وایسا.
نگاهم می کند و می گوید:
-چرا وایسم؟
سرم را خم کرده ام و با انگشتانم بازی م
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
دوستان بیایید شعار را کنار بگذاریم و باور کنیم
همین لحظه میتواند،آخرین لحظه عمر و زندگی ما باشد،و هم میتواند لحظه تولد دوباره باشد.
بدون شک و یقین
اگر باور کنیم که این لحظه میتواند لحظه مرگ ماباشد
کینه و تکبر و غرور را در دل راه نمی‌دهیم نداشتن یا نداشتن را دلیل برتری نمی‌دانیم
واگرباورکنیم
این لحظه میتواند لحظه تولد دوباره باشد
به هیچ وجه مأیوس وافسرده و ناامید نمی‌شویم
(تو خود ح
سلام
بعضی وقت ها هست که تنهایی بیشتر از همیشه احساس میشه.
دیروز رفته بودم کلینیک دندانپزشکی. چون اونجا پرونده نداشتم، اول فرستادنم برم عکس بگیرم. تا رفتم و برگشتم هوا تاریک شده بود.
تا کارم تموم شد و برگشتم، هوا کاملا تاریک شده بود و باد و بارون هم شروع شد.
همون موقع تپسی و اسنپ هم قطع شد.
 
خلاصه من مونده بودم کنار خیابون. یه لحظه اطرافم را نگاه کردم. چشمم به ماشین های پشت چراغ قرمز افتاد. 
به سرنشین ها نگاه کردم. انگار هیچکس تنها نبود. همه داشتن
خانوم جوانی بود. کنار دخترش که مشکل جسمی داشت نشسته بود. داشت به دخترک لقمه نون و پنیر می‌داد. دستش رو برد سمت کیفش که احتمالا لقمه‌ی دیگه‌ای بیرون بیاره همون حین خوابش برد. روی شونه‌هاش دوتا بال بزرگ سفید تصور کردم. 
+به آدم‌ها نگاه کنید. زل نزنید. فقط شاهد اون لحظه‌ از اتفاق‌هاشون باشید. کلی یاد می‌گیرید. کلی غصه می‌خورید. کلی شاد می‌شید. کلی حرص می‌خورید. کلی لذت می‌برید از هنر نگاه کردن.. 
در زندگی لحظه‌هایی هست که دلت می‌خواهد مثل پنیر پیتزا کش بیایند...، طولااانی! تمام نشود. آن‌قدر می‌ترسی که هی ساعتت را نگاه می‌کنی!
مثل وقت‌هایی که بوی خاک باران خورده می‌پیچد توی هوا و دوست داری ریه‌ات اندازهٔ جنگل‌های گیلان باشد برای فرو دادن آن همه عطر...!
مثل قدم زدن دوشادوش کسی که هی دزدانه سرت را می‌چرخانی تا نیم‌رخ صورتش را ببینی!
مثل لحظهٔ تمام شدن یک مکالمه تلفنی وقتی هنوز دلت نمی‌آید گوشی را بگذاری؛ انگار که ته‌ماندهٔ صدایی ه
#حدیث_مهدوی 
کلام امام زمان(عج)
فیمَنْ أفْطَرَ یوْما مِنْ شَهْرِ رَمَضان مُتَعَمِّدا بِجِماعٍ مُحَرَّمٍ اَوْ طَعامٍ مُحَرَّمٍ عَلَیهِ: إنَّ عَلَیهِ ثَلاثُ کَفّاراتٍ.
 
ای شیعه ما کسی که روزه‌ی ماه رمضان را عمداً با چیز یا کار حرامی افطار – و باطل - نماید، (غیر از قضای روزه نیز) هر سه نوع کفّاره (60 روزه، اطعام 60 مسکین، آزادی یک بنده) بر او واجب می‌شود.
 
من لا یحضره الفقیه/ ج2/ ص74وسائل الشیعة/ ج10/ ص55
 علی بن حسین صلوات الله علهما میفرمود من دوست دارم  که بر پروردگارم وارد شوم در حالیکه. عملم برابر باشد هر روزش از روز پیش کمتر نباشد  حدیث 6امام صادق ع فرمود مبادا عملی رابر خود واجب گردانی و تا 12 ماه از ان دست بر داری  شرح مقصود ایسنکه انجامعملی را پیش خود تصمیم گیری وبدان ملتزم شوی نه انکه از راه نذر وعهد ویمبن  بر خود واجبوگردانی  زیرا شکستن و برهم زدن این امور جایز نیست وهر یک کفاره مخصوصی دارد
پارادوکس عجیبی توی زندگیمون وجود داره
اینکه لحظه ای جنگجو طلب ترین ادم روی زمین هستی و لحظه ای دیگه تبدیل به یک بزدل نا امید میشی البته همه اینا بستگی به دید تو داره
در لحظه زندگی کن مهم نیس تهش برنده ای یا بازنده ، تهش تبدیل به یک گلادیاتور قهرمان میشی یا یک سرباز شکست خورده ، تو قدم بردار از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر و در این حین اهدافت رو فراموش نکن و به سمتش برو و هیچ فکر منفی رو تو دهنت راه اندازه ک خدابا ماست در تک تک این لحظات و نذاره گر تو
راستش رو بخوای فکر میکردم هیچوقت به عکساش نگاه نمیکنم چون من آدم نگاه کردن به عکسا نیستم و هیچوقت هم جز نگاه گذرا به عکسایی که قبلا ازش داشتم بهشون نگاه نمیکردم...ولی حالا که خیلی شده روزی چند بار و هر بار چند دقیقه بهشون نگاه میکنم یه هععییی میگم؛)
چند روز دارم این کلیپ حامد بهداد نگاه میکنم ،اونجا که میگه "پشیمونی یعنی چی؟ زندگی کردم اون لحظه رو وجود داشتم حتی به غلط " بعد برمیگردم به زندگی خودم نگاه میکنم و میبینم چقدر عذاب وجدان ها داشتم و چقدر پشیمونی ها با خودم به یدک میکشم ،انسان موجود عجیبیه ،


ادامه مطلب
یه چیز عجیب و غریبی که از نظر من توی این دنیا وجود داره و افراد رو کاملا از هم متمایز می کنه ، تفاوت نوع نگاه هست !
نگاه حضرت زینب که سلام خدا بر او باد رو شاید خیلی ها درک نمی کنن و نمی فهمنش ، یکیش هم خود من .. نگاهی که انقدر با دید باز و خداپسندانه هست که وقتی می خواد روز عاشورا ، روزی که تمام خانوادش پر پر شدن رو توصیف کنه می فرماد چیزی جز زیبایی ندیدم !
یک لحظه خودمون رو بگذاریم جای حضرت زینب ، وجدانا آیا ما غیر از غر زدن و کفر گفتن کار دیگه ای می
ا یُؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِکُمْ وَلَکِنْ یُؤَاخِذُکُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَیْمَانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاکِینَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ ذَلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمَانِکُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُوا أَیْمَانَکُمْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُر
همین لحظه ها , گر چه دلگیر ولی زنده ام داشته اند همین لحظه هایی که یادت به جانم بیفتد من از هیچ مطلق به پا خواسته ام و تو از نهایت که ما رو به رو ایم ,, ولی فاصله بین مان مثل یک ثانیه قبل و حالاست در اوج تفاوت , در اوج تقابل #الهام_ملک_محمدی
یه چیز عجیب و غریبی که از نظر من توی این دنیا وجود داره و افراد رو کاملا از هم متمایز می کنه ، تفاوت نوع نگاه هست !
نگاه حضرت زینب که سلام خدا بر او باد رو شاید خیلی ها درک نمی کنن و نمی فهمنش ، یکیش هم خود من .. نگاهی که انقدر با دید باز و خداپسندانه هست که وقتی می خواد روز عاشورا ، روزی که تمام خانوادش پر پر شدن رو توصیف کنه می فرماد چیزی جز زیبایی ندیدم !
یک لحظه خودمون رو بگذاریم جای حضرت زینب ، وجدانا آیا ما غیر از غر زدن و کفر گفتن کار دیگه ای می
به من باشد میروم بام و زیر نم باران تکان خوردن نورهای دوردست را نگاه میکنم و به این فکر میکنم ته این همه جان کندن چه دستاوردی ممکن است باشد که آدم ها از این فاصله حتی شبیه مورچه ها هم هدفمند نیستند حتی شبیه موریانه های توی یک تکه چوب هم نمیتوانند باشند 
این موضوع عقب افتادن داشت اذیتم میکردم نشستم از بیرون قضیه را نگاه کردم دیدم عقب ماندن از چه اصلا ؟ رسیدن به چه ؟ 
هرچقدر فکر میکنم میبینم این همه اعصاب خوردی به یک طرف دنیا هم نیست تهش چه ؟ هیچ
آدمها در یک لحظه ...
با یک تلفن...
با یک جمله ...
با یک نگاه ...
با یک اتفاق....
با یک نیامدن..
بایک دیر رسیدن.
بایک "باید برویم"...
وبایک "تمام کنیم" پیر میشوند
آدمها را لحظه ها پیر نمیکنند..
آدم را آدم ها پیر می کنند...
سعی ڪنیم هوای دل همدیگر را بیشٺر داشٺہ باشیم

Open Commentsمشاهده مطلب در کانال
خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ استوقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ استچون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ استخود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی آن لحظه که دل دارد ،از تو طلب یاری خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوستخود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانیخود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگرچون ناز تو میخواهد ، او را
البته که برای خودم می نویسم از حرف هایی که نباید به زبان بیاورم ... هیچ وقت ..‌ از حسرت ها.. حسرت نگاه ها... 
نگو که بازم میخوای بری.. نگو که دلم دیگه طاقت از دست دادان ندارم.. اونم تو .. ۹ هفته و ۴ روزه که دارم باهات حرف میزنم... نگو که این روزا روزای آخر با هم بودنه... تلخه اما هر لحظه و هر لحظه و هر لحظه.. حتی صدم ثانیه های این هفته تمام ترس دنیاتوی وجودمه که از دست بدم.. که از دست دادنت اتفاق بیفته‌... آخه چطوری میتونم شاهد از دست دادنت باشم؟؟ خدا داره با
 بنده تا کنون هیچگونه اظهار نظر و یا داوری , سلبا و یا ایجابا در مورد مجرمیت و یا عدم مجرمیت آقای نجفی مبنی بر قتل خانم میترا استاد نداشته و ندارم ام زیرا نه تنها برای خودم بلکه برای احدی از کسانیکه صدر تا ذیل این پرونده را ندیده و در دسترس آنها قرار نداشته است چنین حقی را قائل نیستم . اما منظورم از طرح این مسئله تها پاسخ به این پرسش اساسی است که علی فرض جناب آقای نجفی به اتهام قتل خانم میترا استاد به حکم قطعی دادگاه محکوم به قصاص نفس شد ( که البت
وحشتناک ترین لحظه ى زندگى، لحظه ای است که انسان را در سرازیرى قبر می گذارند.
شخصى نزدامام صادق(ع) رفت و گفت من از آن لحظه بسیار می ترسم، چه کنم؟
✅ امام صادق(ع) فرمودند:
زیارت عاشورا را زیاد بخوان.
آن مرد گفت چگونه با خواندن زیارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق(ع) فرمود: 
مگر در پایان زیارت عاشورا نمى خوانید اللهم ارزقنى شفاعة الحسین یوم الورود؟
یعنی خدایا شفاعت حسین(ع)را هنگام ورود به قبر روزى من کن.
زیارت عاشورا بخوانید تا امام ح
متأسفانه دیگر هیچ فردی که واقعا برایم ارزشمند باشد، باقی نمانده. می‌آیند، می‌روند، و من لحظه‌ای نگاه می‌‌کنم، لحظه‌ای دوستشان می‌دارم، تخطئه می‌کنم، زیر لب و نه حتی آنطور که زحمت صدایی بلند به حنجره‌ام تحمیل کنم، فحشی می‌دهم، و بعد می‌گذرم. دیگر منتظر هیچکس نمی‌مانم، بیشتر آزار نمی‌بینم، بیشتر سرک نمی‌‌کشم، بیشتر جستجو نمی‌کنم، حتی رد هم نمی‌شوم، آن‌ها رد می‌شوند و من حتی زیرچشمی رفتنشان را دنبال نمی‌کنم.
این یعنی بیشتر، زن
چرا نمیتونم هیچی بنویسم? چرا نمیتونم چیزی بگم? فک کنم  اینقد بد میگذره که همه موافقن هیچ وقت یادآوری نشه. آدم یادش میمونه که کی بوده?یا آدم یادش هست که کیه? 
به بعضی چیزایی که یه تیکه احساسم توش جا مونده نگاه میکنم، و یادم میوفته که چقدر دلم برای اون لحظه تنگ شده. درست تو همین لحظه س که دوباره عشق سراغ آدم میاد.و بلافاصله یه حس درد آشنای سرد که قلبتو مچاله میکنه و برای بار هزارم بهت میگه عشقی وجود نداره و تو باز رویا دیدی.کلیک
 
 
به نام خدا
یه مدت یه سفر بودم. بعد یه سفر دیگه. دوباره یه سفر دیگه. و لای اینا وقت نمی شد خودمو توی آینه نگاه کنم حتی. طوری که وقتی همین هفته ی قبل نگاه کردم، یهو برگشتم و دوباره نگاه کردم. جدی جدی حس کردم خودمو خیلی وقته ندیدم. حتی یه لحظه فک کردم که فک نمی کردم این شکلی باشم. ولی این شکلی بودم. اول گفتم خب دارم پیر میشم. نرماله. بعد گفتم نه، واقعاً مدتها به خودم فک نکرده بودم. خیلی وقته خیلیا رو ندیدم. احتمالاً بازم نبینمشون! به طرز زیرپوستی دیگه ه
5 لحظه ناراحت کننده در آغاز یک رابطهآیا با کسی در مرحله ای قرار دارید و در اولین روز یا در ماه های اول رابطه هستید؟ آیا شما آن را دوست دارید ، زیرا هیجان انگیز است اما به این لحظه های ناخوشایند فکر می کنید که همیشه یک رابطه جدید دارند؟ بله ، ما شما را درک می کنیم ، اما آیا ارزش آن را دارد؟شما می خواهید به او بگویید که چه چیزی را در رختخواب دوست داریدرابطه جنسی با او کامل نیست ، اما شما به او خط می دادید که چگونه بهتر شود ، اما او احتمالاً این کار ر
این لحظه را زندگی کن...زمانی برای زندگی کردن هست و زمانی برای مردن.آن ها را باهم قاطی نکن، وگرنه هردو را ازدست خواهی داد.هم اکنون، با تمامیت و شدت زندگی کن و وقتی که مردی،آنوقت به تمامی بمیر. بخش بخش نمیر:یک چشمت بمیرد و با چشم دیگر به اطراف نگاه کنی؛یک دست بمیرد و با دست دیگر دنبال یافتن حقیقت باشی!وقتی می میری، با تمامیت بمیر. و تعمق کن که مرگ چیست.ولی هم اکنون، وقتت را برای چیزهایی که در دوردست هستند تلف نکن:این لحظه را زندگی کن
☘ روایت شده از امام صادق علیه السلام که رسول خدا فرمودند: خدای تبارک و تعالی میفرمایند: 
هیچ بنده گنهکاری را وارد بهشت نمیکنم، مگر اینکه: او را به مرض و بیماری مبتلا میکنمتا کفاره گناهانش باشدو اگر گناهانش با آن بیماری پاک نشد
ادامه مطلب
بلند میشوم و می ایستم پشت همان پنجره کوچک؛با همان چشمان نگران.در این شرایط ثانیه ها به واقع دیگر واقعی نیستند؛ارزشمند میشوند و سه برابر به نظر می آیند،تا ابدیت.تو را تا أبدیت نگاه میکنم...
این لحظه را وصل میکنم به همزادش در گذشته ؛به آن همزاد واقعی اش درست ده اسفند و این لحظه ی خیالی خوش بو....
بند به بند همه اش را میاورم جلوی چشمانم.این بار باید درست نگاه کنم،راه برگشتی نمانده،میترسم از خیال خالی شوم و دیگر نتوانم به خاطر بیاورمت.نمیشود ماند.گ
یکی از ترسهام اینه که یک روز از خواب بیدار شم و ببینم حرفهام تمام شده...
 
*ظهرها که از چُرت کوتاهم بیدار میشم و میرم سمت توالت،پدر و مادرم رو میبینم که هر کدوم یک گوشه اطراف بخاری ولو شدن و لای پتو خزیدن...چند لحظه می ایستم،به این قاب نگاه میکنم،بغض میکنم و یادم نمیاد آخرین بار توی زندگیم کی انقدر راحت و بی دغدغه خواب بودم،با حال بد ناشی از حسادت و درماندگی میرم که آبی به صورتم بزنم و کارم رو ادامه بدم.من دو سال میشه که هر روز اضطراب داشتم و خوشی
اگه قرار باشه یه ساعت دیگه بمیرم چی دارم؟اولین چیزایی که یادم میاد کارهای نکردمه.
خمس که ندادم تا امروز.
نماز قضا هم که حداقل یه ماه دارم.
روزه هم 20 روز یا دیگه مطمئن 30 روز دارم.
کفاره اون روزه هایی هم که شکستم رو هم که ندادم.
دیگه؟
گناه هایی که کردم تو طول این بیست سال ...
نمی دونم. خیلی بارم سنگینه.
خوبی هم داشتم ؟
هر چی فک می کنم مهم ترینش همین اشک بر امام حسینه. اگه قبول باشه البته ...
چی بگم ...
فقط امام حسین به دادم برسه ...
بعد از سالها قسمت شد با هواپیما سفری داشته باشیم و البته از لحظه لحظه سفر عکس های هنری هم گرفتم و آلبومی هم ساختم. در عکاسی سفر دو دیدگاه مطرحه یکی این که آدم باید در لحظه زندگی کنه و به جای عکاسی اون لحظه رو لمس کنه و لذت ببره. دیدگاه دوم اینه که آدم باید از تلاش های امروز برای لذت بردن در فردا استفاده کنه مثل دیدن عکس های ثبت شده در سفر. متاسفانه دیدگاه دوم با این که طرفدار کمتری دارد مورد تاییدم است.
در ادامه گر عمری بود حاشیه نامه از سفری راه
زیباترین خواب زندگی را در مسیر مدینه به مکه دیدم. احرام که پوشیدیم و حرکت کردیم خسته و کلافه بودم.
زیاد که خسته باشم خوابم نمی برد.
برای اینکه خوابم ببرد جامی سفالی را تصور می کنم که پر از آب زلال است. یک جام سبز رنگ**. بعد سعی می کنم تصویر قرص ماه را در آن تصور کنم.
با این تلاش فکری آرامش پیدا می کنم و خوابم می برد.
 
در آن لحظات خستگی هم چشمهایم را در اتوبوس بستم و سعی کردم ماه را در جامی سبزرنگ تصور کنم.
 
خوابم که برد در خواب دیدم که زیر آسمان هس
یا ستار العیوب
 
یه دندونم درد میکنه.قبلا درستش کردم. اما دوباره خراب شده به گمانم این قبلا که میگم منظورم 8 سال پیشه. 
تو این کرونایی دندون درد چی میگه
خدایا....
 
 
پی نوشت
امون از خواب های پریشون دختر...
یک خواب هایی میبینم این مدت که قشنگ کابوس... 
خواب ها هم کفاره گناها میشه حساب بشن خدای خوبم؟
 
پی نوشت 2
در مورد ماهیت درد فکر میکنم... 
درد چیزیه که روح حسش میکنه. نه جسم... حتی درد جسمانی. 
به خاطر همین بدنی که روح ارتباطش باهاش قطع شده (بدن فرد مرد
متن آهنگ میترسم شادمهر عقیلی
من از لحظه ی قبل عاشق ترمتو از لحظه ی قبل زیباترینگاه کن هر جایی میری داریدلِ یه شهرو همراهت میبریتوو این دنیای محدود با نگاهتمنو تا بینهایت میبریکی میتونه شبیهِ تو بشهتو حتی از خودت زیباتری
ادامه مطلب
لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام , مستم باز می لرزد دلم , دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های بخراشی به غفلت صورتم را تیغ های نپریشی صفای زلفکم را دست و آبرویم را نریزی دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است ... #مهدی_اخوان_ثالث
هوا آنقدر سرد بود که بخار دهانت را ببینی و زمین آنقدر نم داشت که نقش کف کفش‌هایت پشت سرت راه بیفتند. زیر این سقف بیرون را نگاه کردن، به تمامی نگاه کردن و تمامیت را خواستن چنان که گویی کاج و باران و گنجشک و لانه و برگ‌های ماسیده کف زمین و نیمکت سیمانی و حتی صداها را در آغوش بگیری که همه مال من است و من خوشم به این خانواده. من در این مجمع حلقه بسکتبال، خط سفید روی آسفالت، درخت‌های توت سر بر آورده از تورهای فلزی، تک صندلی زیر کاج و کلاغ‌هایی که
یهو یه چیزی میشه که یادم میاد اینجا هست... 
کلن که ذوب شدم در گذران یکنواخت زندگی... تن دادم... سر سپردم... دغدغه ها و میل و خاسته هام چنان به کسالت و تکرار آمیخته که ترجیح میدم به سکوت یگذرانم تا سخن...
یه وقتایی... یه روزایی... یه لحظه هایی یادم میاد ازینجا... وقتی که هیچ کس هیچ کس دیگه برام نمونده نباشه... نه که رو شونه هاش گریه کنم... یا ابشار کلاممو باعاش شریک بشم... یا در آعوشش کمی آرام بگیرم... 
کسی که بهش نگاه کنم... در من مکث کنه... بهش بگم دلم گرفته... از
می دونی لحظه ها خوب و بد توی زندگی همه آدما زیادن. ولی شاید خاصیت آدمیزاد همینه، این که خط تلخی توی ذهنش پررنگ تر میمونه از خط شادی های ناب روی قلبش. اینه که وقتی بر میگردم و 98 رو نگاه میکنم، تلخیش، اشک رو از چشام میریزه بیرون ولی وقتی دقیق تر نگاه اش کنم؛ قبل هر تلخی، بعد هر تلخی و گاها توی هر تلخی ای، یک خوشی عمیق، یک دست آورد خاص شخصی بوده که حیف ندیده گرفتنش، حیفه که بعدا توی پرونده ی 98 خوبی ها فدای بدی ها بشن. 
اینه که تقویم 98 رو گذاشتم جلوی ر
می دونی لحظه ها خوب و بد توی زندگی همه آدما زیادن. ولی شاید خاصیت آدمیزاد همینه، این که خط تلخی توی ذهنش پررنگ تر میمونه از خط شادی های ناب روی قلبش. اینه که وقتی بر میگردم و 98 رو نگاه میکنم، تلخیش، اشک رو از چشام میریزه بیرون ولی وقتی دقیق تر نگاه اش کنم؛ قبل هر تلخی، بعد هر تلخی و گاها توی هر تلخی ای، یک خوشی عمیق، یک دست آورد خاص شخصی بوده که حیف ندیده گرفتنش، حیفه که بعدا توی پرونده ی 98 خوبی ها فدای بدی ها بشن. 
اینه که تقویم 98 رو گذاشتم جلوی ر
✴ مرحوم حضرت آیت الله مجتهدی:
دو چیز است که گناهان را نابود می کند:
1⃣ مرض :
حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) به یکی از اصحابشان که مریض شده بود مؤعظه کردند و فرمودند : خدا بیماری تو را وسیله کاستن گناهانت قرار داده است.  آدم که #تب می ‌کند کفاره گناهانش است. ناراحت نشید از این که مریض شدید ، شکوه نکنید ، #فایده مرض این است که گناهان را نابود می‌ کند.
2⃣ سجده :
در روایت داریم که آدم به سجده برود و مدتی بر سجده باشد و ستایش کند.
 حدیث است که سجده گ
1
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الهِجرانُ عُقوبَةُ العِشقِ . امام على علیه السلام : هجران، کیفر عشق است
2
رسول اللّه صلى الله علیه و آله :العِشقُ مِن غَیرِ ریبَةٍ کَفّارَةٌ لِلذُّنوبِ . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : عشقِ پاک ، کفّاره گناهان است .
3
عنه علیه السلام :کَم مِن صَبابَةٍ اُکتُسِبَت مِن لَحظَةٍ . امام على علیه السلام : چه عشق هایى که از یک نگاه ، حاصل شد!
4
الإمام علی علیه السلام :رُبَّ صَبابَةٍ غُرِسَت مِن لَحظَةٍ . امام على علیه السلام :
سی‌وهشت سال زندان برایت بریده‌اند، یعنی اگر هنوز از اصلاح این نظام دل نبریده‌ای، باید کفاره بدهی.به اندازه‌ی تمام سال‌هایی که در نظام قبلی، پسر حکومت کرد. اما نه یک سال بیشتر. درست مثل ابد و یک روز، یک روز بیشتر. یک شلاق، یک داغ بیشتر. اما نه دارم آدرس غلط می‌دهم اصلا پاک تورم نقطه به نقطه را از آن نظام به این نظام فراموش کرده‌ام. شاید تا پیش از این سال‌های زندانی که در حکم می‌آمد حکم دلار جهانگیری را داشته‌اند، یک مرتبه تقاضای مردم کوچه
خیلی وقتها به این فکر می کنم که چه انتظاری از دنیا دارم؟ دنبال چی هستم؟ کجا را می خوام بگیرم؟
وقتی خیلی سطحی فکر می کنم آرزوها و خیالات بزرگی دارم ولی وقتی عمیقتر نگاه می کنم می بینم دنبال یک چیز بیشتر نیستم و تمام تلاشم صرفا در این راستاست.
شادی
 
اما معنی این شادی چیه؟ آنچه که در اعماق وجودم حس کرده ام احساس رضایت از لحظه ها است. مثلا وقتی در حال عبور از خیابان هستم با برداشتن یک تکه آشغال از روی زمین احساس رضایت می کنم. وقتی با یک کودک با مهرب
بهم نگاه کرد... تو خوشگلترین وضعیت ممکن بود 
لعنتی خواستنی تر از هر موقع بود 
اما نمیخواستمش 
وااات؟؟؟ من چه مرگمه؟ من ؟؟؟
من کسی ام که تو سلف دانشگاه... عمو ته دیگی رو می‌شناخت... همیشه عین بچه اردک می افتاد دنبالش و اون میگفت اینقدر نخور عروسیت بارون میاد 
منی که همه جور کلکی سوار می‌کرد که سهمش از اون خوشمزه بیشترین باشه... غذا دونفره رو تو قابلمه شش نفره می‌پخت که ته دیگش بیشتر بشه... چرا امروز هیچ حسی نداشتم؟ اصن ضربان قلبم نه تنها تند نمیزد
1
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الهِجرانُ عُقوبَةُ العِشقِ .
امام على علیه السلام : هجران، کیفر عشق است
2
رسول اللّه صلى الله علیه و آله :العِشقُ مِن غَیرِ ریبَةٍ کَفّارَةٌ لِلذُّنوبِ .
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : عشقِ پاک ، کفّاره گناهان است .
3
عنه علیه السلام :کَم مِن صَبابَةٍ اُکتُسِبَت مِن لَحظَةٍ .
امام على علیه السلام : چه عشق هایى که از یک نگاه ، حاصل شد!
4
الإمام علی علیه السلام :رُبَّ صَبابَةٍ غُرِسَت مِن لَحظَةٍ .
امام على علیه السلام :
میگفت فکر کن بیان بگن همین ۱۱ تا امام رو داشتیم... امام غائبی در کار نیست. چه تغییری تو زندگیمون پیش میاد؟ 
.
 بخوام صادق باشم باید بگم هیچی... بجز اون لحظه‌هایی که ظلم زمانه نفسگیر میشه و فقط میشه زیر لب گفت اللهم انا نشکوا الیک غیبه ولینا... دیگه تو بقیه لحظه‌هام اتفاقی نمیفته...
.
باید تو خط به خط زندگیمون... تو لحظه به لحظه‌اش بذاریم جاری باشه امام زمان...
یه پایه اصلی زندگی باشه... 
خودمو میگما... فاصلم با این سبک زندگی، زمین تا آسمونه... 
.
ما رو ب
رسمش نبود که چنین بیگانه وار مرا
آواره ی کوه و کمر و بیابان کنی
من گفته بودمت که مرا فکر رفتنت
دیوانه میکند و بگفتی مزاح میکنی
من از پس تمام نگاه و حرفها برامدم
اما تو هر لحظه مرا دیوانه میکنی
من در میان گریه خندم و در خنده گریستم
آری چنین با دل من رفتار میکنی
دیریست خو گرفته ام با حرف مردمان
رسمش نبود با من بیچاره چنین کنی
دیگر چه باشی و نباشی  فرقی نمیکند
وقتی کنارمی اما نگاه نمیکنی
ای کوه ای دشت ای اسمان ببین
من خون گریستم اگر کتمان نمیکنی
تن
یک ماه بیشتر نیست ،
پس باید لحظه لحظه اش را "قدر" بدانم ...
+ این دفعه همسر سید شهرام شکیبا اومده بود ایوان مقصوره ، خانم ستاره سادات قطبی . خانم دلدار رفت باهش سلام و احوال پرسی کرد :) به نظر زوجِ موفقی میان ماشاالله ...
+ خدایا از امروز و از این لحظه پا گذاشتم در میهمانی با شکوهت ،از همان رزق های واسعت به من و همه ی دوستانم و همه ی کسانی که دارم عنایت کن ...
از رزق دل گرفته تا رزق های مادی ....
راستش نمیدونم چی بگم،من خیلی بدهکارم به تئاتر،به هنر،به خانه جوان و از همه مهم تر به استاد ش.ل کلی بدهکارم،من مدیونشون هستم که منو با دنیای بیرون آشنا کردن،بهم اجازه دادن به خیلی از ترس هام غلبه کنم،بهم اجازه دادن 6 ساعتِ تمام با دوستای تئاترم باشم درحالی که بدونم اونهمه پسر رو چطور ببینم و نگاه های برادرانه ی اونارو درک کنم،من عاشق این جمع هام وقتی هیچ ترسی ندارم و از لحظه به لحظه ی باهم بودن ها لذت می برم...می خوام بگم،من امروز 6 ساعت از روزم
خود را به خدا بسپار،وقتی که دلت تنگ است؛وقتی که صداقتها آلوده به صد رنگ است
خود را به خدا بسپار،چون اوست که بی رنگ است؛چون وادی عشق است او،چون دور زنیرنگ است
خود دا به خدا بسپار،آن لحظه که تنهایی؛آن لحظه که دل دارد از تو طلب یاری
خود را به خدا بسپار،همراه سراسر اوست؛دیگر تو چه میخواهی ؟!بهر طلبت از دوست
خود را به خدا بسپار آن لحظه که گریانی؛ آن لحظه که از غمها بی تابی و حیرانی
خود را به خدا بسپار،چون اوست نوازشگر؛چون ناز تو می خواهد او را ز درو
کفاره ی شرابخوریهای بی حساب
هشیار در میانه ی مستان نشستن است
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
«لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون»
قسم به جان تو (ای پیامبر) که آنان در مستیشان سرگردانند .
سوره ی حجر آیه ۷۲
داستانی رو از کودکی شنیده بودم مضمونش این بود:
جادوگری نیمه ی شب معجون دیوانگی رو داخل چشمه ی شهر که مردم ازون آب میخوردند میریزه
یکی از مردم  متوجه میشه فردا هرچی به مردم میگه آب چشمه آلوده شده هیشکی گوش نمیکنه و همه از چشمه آب میخورن و همه دیوانه م
تنهایی آدم رو کم‌طاقت می‌کنه. دلتنگی از یه آدمِ تنها، موجودی غمگین و بی‌منطق می‌سازه. یه وقتایی بینِ این همه آدمِ غریبه و آشنا، به این محتاجیم که حضورِ کسی رو کنار خودمون حس کنیم. کسی که شنونده‌ی بهانه‌‌های ریز و درشت‌مون باشه. یه نفر که بشنوه و لبخند بزنه. گوش کنه و به دل نگیره. شنونده باشه و سکوت کنه. یه ‌نفر که تویِ اوجِ بی ‌منطقی‌مون، صبور‌ترین آدمِ دنیا باشه. خیلی وقتا ما خودمون می‌دونیم حرفی که می‌زنیم منطقی نیست، اما یه نفر باید
کاری به کار همدیگر نداشته باشیم...باور کنید تک تک آدم ها زخمی‌اند....هرکس‌ درد خودش را دارد،دغدغه‌ی خودش را دارد
 
مشغله‌ی خودش داردباور کنید...ذهن‌ها خسته‌اند قلب‌هازخمی‌اند,زبان‌ها بسته‌اند
 
برای دیگران آرزو کنیم بهترین‌ها را....راحتی را....
 
همه گم شده‌ایم یاری کنیم همدیگر را
 
تا زندگی برایمان لذتبخش شود..
 
آدم ها آرام آرام پیر نمیشوند..
 
آدمها در یک لحظه ..با یک تلفن...با یک جمله ...با یک نگاه ...
 
 
 
با یک اتفاق....با یک نیامدن..بایک دیر
یک بار مرگ را در خواب دیدم. نه اینکه خواب بینم که مرده ام. خود مرگ را دیدم. 
من به دلیل یک مشکلی که پیش آمد زیاد بی تابی کردم و به زمین و زمان بد و بیراه گفتم.
شب مرگ را در خواب دیدم. نگاه هولناکی بود که از پشت هفت لایة ضخیم تاریکی به من خیره شده بود.
چشم نبود. نگاه بود. یک نگاه تیز و ترسناک.
 
آن هفت لایه را هم نشمردم. پشت هم بودند مثل دایره و من در مرکز بودم. اما در این لحظه مطمئن بودم که هفت لایه است نه کمتر و نه بیشتر. مرگ را هم فقط نگاهش را دیدم که به
بهم گفت یه لحظه بیا بیرون فکر کردم با نهاله  
باز گفت یه لحظه بیا بیرون اشاره کردم با منی ؟ 
گفت اره 
بهم گفت من ترم بعد مهمانی گرفتم یه جای دیگه اگر دلخوری ای از طرف من پیش اومده معذرت میخوام
اون لحظه نه دلخوریم مهم بود نه معذرت خواهیش 
فقط رو کلمه مهمانی گرفتن قفل کرده بودم ...
دلم گرفت... 
خیلی دلم برای خودم سوخت گناه دارم
آه سرانجام این لحظه‌ی ناب که جان اوج می‌گیرد و زبان، و زبان با جان یکی می‌شود و هم آن بر قلم جاری می‌کند که هست؛ کلام او. درست در این لحظه که آفریده با آفریدگار یکی می‌شود و آفرینش جاری می‌گردد. لحظه‌ی ناب ماقبل‌زمان خلقت؛ درست همین لحظه، همین جا.

حلمی | هنر و معنویت
سلام دلم برات خیلی تنگ شده بود…
پسرک از شادی در پوست خود نمی‌گنجید …راست می‌گفت …خیلی وقت بود که ندیده بودش … دلش واسش یه ذره شده بود …تو چشای سیاهش زل زد همون چشهایی که وقتی ۱۵ سال بیشتر نداشت باعث شد تا پسرک عاشق شود و با تهدید و داد و عربده بالاخره کاری کرد که با هم دوست شدن …

دخترک نگاهی به ساعتش کرد و میون حر ف‌های پسرک پرید و گفت : من دیرم شده زودی باید برم خونه … همیشه همین جور بوده هر وقت دخترک پسرک رامی‌دید زود باید بر می‌گشت…
پ
یامن له الدنیاوالأخره
امام حسین علیه السلام و همه ی لحظه  لحظه
های زندگی او، به ویژه حماسه ی کربلایش، تفسیر عینی و عملی قرآن از ابتدا
تا انتها است. از این نگاه، نمی توان امام حسین را در آیه یا سوره ای خاص
محصور کرد. حسین همه ی قرآن است و همه ی قرآن حسین است.
ادامه مطلب
 پروفسور «بن آری Yehezkei Ben Ari » دانشمند و محقق فرانسوی بیماری اوتیسم گفت: هنوز خیلی راه داریم که داروی موثری برای اوتیسم داشته باشیم و به عنوان دانشمند علوم اعصاب بالینی می دانم که باید اول زیرساخت بیماری اوتیسم را درک کنیم و بعد به درمان برسیم.
این دانشمند فرانسوی خطاب به اعضای خانواده های بیماران اوتیسم گفت: ما یک نگاه به این بیماری داریم و شما خانواده ها نیز نگاه دیگری که لحظه به لحظه از نزدیک بیماری را حس می کنید و باور من بر این است که ترکی
وقتی به تصویر بالا نگاه کردید چه حسی به شما دست داد؟ مطمئنم که بیشترتون توجه نکردید! مشکل خیلی از ماها همینه، دقت نمی کنیم.
بارها برای من پیش اومده که درگیر یک سری افکار منفی بودم یا حالم خوش نبوده ولی وقتی چشمم به این رنگ سبز گیاهان خورده حس آرامش عجیبی در من پدیدار شده! البته نه اینکه یه ثانیه نگاه کنم و خدافظ، نه! باید چند لحظه به گیاهان نگاه کنی تا تاثیر خودشو بزاره.
اصلا یه حس عجیبی به آدم دست میده احتملا خیلیاتون
ادامه مطلب
بچگیام آروم و گوشه گیر بودم، جایی میرفتم مهمونی ساکت یه گوشه می‌نشستم وبه بازی کردن بقیه نگاه میکردم و منتظر بودم یکی از بچه ها بگه که باهاشون بازی کنم یا اینکه مامانم اجازه بده تا برم و باهاشون بازی کنم ، اما بیشتر وقتا این اتفاق نمی افتاد و بچه و مامانم اینقد سرگرم صحبت و بازی بودن که من رو یادشون میرفت. این بود که همیشه تو حسرت اون لحظه بودم حتی اگه جایی دیگه هم بازی می‌کردم بازم فکرم تو موقعیت قبلی بود و حسرت میخوردم. الان که بزرگ شدم هم ه
وقتی در قعر تاریکی‌ام یا دورافتاده در کهکشان، وقتی به لمس خالصانه‌ی غم می‌رسم، در خلوت تاریک اتاق زیر شیروانی به تماشای کنسرت‌ Imagine Dragons می‌نشینم. کنسرت ریو. شروع می‌کنیم، فریاد می‌زنیم، زمزمه می‌خوانیم و آرام‌آرام گریه می‌کنیم. آن‌لحظه را تماشا می‌کنم که دن رینولدز دراز کشیده روی صحنه‌ی اجرا، دست‌هایش را باز کرده و به آسمان نگاه می‌کند. به‌جای او جمعیت می‌خواند. لبخند عجیبی دارد. سفر روحش در چشم‌ها پیداست. می‌گوید همین امشب می
از استدلال های عجیب و غریبی که بعضا می شنوم از آقایون متاهل اینه که می گن مگه هر کی تلویزیون داره ، سینما نمی ره ؟
این جمله رو وقتی شنیدم که به یکی از دوستان متاهل که شاید نگاه خاصی به دختران خیابون داشت گفتم تو که متاهل هستی و از تو این حرف ها و نگاه ها تا حد ممکن نباید سر بزنه ، که در جواب بهم گفت مگه هر کی تلویزیون داره ، سینما نمی ره ؟
منم بهش گفتم خیل خب استدلال تو قبول ، ولی قبول کن که خانم تو هم می تونه همین استدلال رو داشته باشه برای خودش ، ت
ابو خدیجه گوید امام صادق ع فرمود مردی خدمت پیغمبر ص امد وعرض کرد برایم دختری متولد شد واوراپروریدم تا بالغ شد من جتمه وزیورش پوشیدم وا را سر چاهی اوردم ودر مفان ان انداختم واخر سخنی که از او شنیدم این بودکه گفت پدر جان اکنون جبران این کارم چه باشد  حضرت فرمود  مادرت زنده است گعت نه فرمود خااله ات زنده گفت اری فرمود با او خوش  رفتاری کن کخ او بجای مادر است و خوش رفتاری بااو کفاره ان کارت شود  الو خدیجه گوبد بامام صادق ع فرمود عر ضکردم این کار د
صوت: URL
دروس آقای تبریزیان قسمت ۱۳:

عمومیت گناه نسبت به ایجاد بیماری:
آیا هر گناهی میتواند سبب بیماری شود؟
حدیث: حضرت رسول ص: هرگام مومن گناهی مرتکب شود خداوند او را به فقر مبتلا میکند و اگر این فقر کفاره گناهش نبود اورا به بیماری مبتلا می‌کند واگر باز هم کفاره گناهش نبود اورا به ظلم و ترس از سلطان یا حاکم مبتلا میکند.
برداشت از حدیث:
۱:برخی کناهان کفاره اش فقر است و برخی کفاره اش بیماری و برخی کفاره اش ظلم سلطان و ترس از سلطان است (به جهت شدت آن
عجیب و باور نکردنی. مسیر تحولات و سمتی که رهسپارش هستم این گونه است. لحظه ای را به یاد ندارم که فکر این آینده از ذهنم گذشته باشد. بوی مشئوم افکار آدمیان و از آن گندتر، ظاهر فریبنده و نازیبای آنان حالم را بهم می زند. بنظر می رسد دیگر تلاش برای ساختن فایده ای نداشته باشد. باید خودم را برای یک موجود ضد اجتماعی شدن آماده کنم. گوش های گرفته دیگر رنجی ندارند، چرا که صدای رجاله ها خاموش و نامفهوم می شوند. آرام آرام. گام بر میدارم به میعادگاه. لحظه ای که
فکر میکنم به اون لحظه اصابت موشک که خلبان چکار کرد؟
مات و مبهوت بوده چند ثانیه شوک زده
ولی خودشم میفهمه کاری دیگه ازش ساخته نیست
شاید پیج میکنه تو میکروفن هواپیما و میگه: مسافرین عزیز متاسفانه یک موشک به هواپیما اصابت کرده و تا کمتر از یک دقیقه دیگه از آسمان به زمین خواهیم افتاد
و فکر میکنم اون موقع یه مامان دستای بچه اش را محکم میگیره تو چشماش نگاه میکنه و تو تکان های سخت هواپیما با لبخندی تلخ شیرین ترین دروغ رو میگه که عزیزکم نگران نباش چیز
مامانم بهترین و مهربون ترین ادم زندگیمه 
خوشگل ترین لبخندا و قشنگ ترین نگاهارو داره
مامانم خوشمزه ترین ته چینای دنیارو درست میکنه و اروم ترین لحظه هارو برام به وجو میاره 
دلم براش تنگ میشه وقتی اینجام
 خیلی ...
دلم میخواد ساعتها بشینم جزئیات حرکات صورتشو خندیدناشو نگاه هاشو حرف زدناشو نگاه کنم 
هر بار برمیگردم خونه تغییرای مامانمو حس میکنم 
خستگیاش دلمو به درد میاره 
دلم میخواد بغلش کنم عین بچگیام وقتی کار میکنه از پشت دستشو بگیرم بازوشو
هر لحظه امتحان است، پیش من و زمانم،
هر لحظه انقلاب است در قلب خو نچکانم.
هر روز من حساب است از عمر کم حسابم،
هر لحظه در شتاب است ایام گل فشانم.
گر پای من کنار است از راه بی کنارم،
فردای من درخشان از نور دیدگانم.
بر دوش من گران است بار گناه یاران،
بار گران دل را تا منزلی رسانم.
در چهره ام نشان است اندوه زندگانی،
در شعر من نهان است پیدا و هم نهانم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها