نتایج جستجو برای عبارت :

اگر تهران بودم. حالا که شیرازم.

بسم الله
 
اگر تهران بودم به لیست وحدت رأی می‌دادم؛ البته احتمالا منهای سه - چهار نفر، به‌علاوه‌ی سه‌ - چهار نفر: یامین‌پور، رسایی، شهبازی، علی جعفری.
حالا که شیرازم احتمالا به ترکیبی از لیست جبهه‌ی پایداری و شورای ائتلاف رأی می‌دهم؛ شاید چهار نفر از این پنج‌تا: غلامحسن اسکندری، حسین پارسایی، روح‌الله نجابت، جعفر قادری، و خانم طاهری.
 
پ.ن. قسمتی از پیامک یکی از رفقایم:
راستش من روی هیچ واجبی ترس ندارم. چون مسئله ی خودمه. یعنی می دونم خدا
این چند روز اونقدر بخاطر آشفتگی های این چند روز آشفته بودم که حتی خبر قبولی آزمون استخدامی هم برام خوشحال کننده نبود...
۶ صبح جمعه ۹۸/۱۰/۱۳ بدترین خبر این چند سال زندگیمو شنیدم...
باورش سخت بود... مثل زمانی که کسی با خبر ازدست دادن عزیزش اول به صورت ناخودآگاه انکار میکنه... و بعد اشک ها که جاری میشه و سکوتی که نمیشه که شکسته بشه...
و همچنان وجودشون پایدار .... 
.
.
حالا بعد از یه هفته از این ماجرای تلخ حالم بهتر شده بود ،یادم اومد من باید با یه چیزی خیلی
از روزهای رفتنت پاییزتر بودم
از شمس های دیگرت تبریزتر بودم
باران اگر آنسوی شیشه داشت می بارید
این سوی شیشه بی هوا من نیز، تر بودم
یک شب اگر دستت به تار موی من می خورد
از نغمه ی داوود شورانگیزتر بودم
شاید اگر یوسف به قلبم فرصتی می داد…
از تیغ چاقوی زلیخا تیزتر بودم
شاید تمام چشم ها را کور می کردم
شاید که از قوم مغول چنگیزتر بودم…
یک مزرعه اندوه در من مانده… حقم نیست
من با تو از هر دشت حاصلخیزتر بودم
رسم بزرگی را به جا هرگز نیاوردی!
از هر کس و نا
چرا تو قم از هرجا می‌پرسم کتاب آه رو دارین یا نه، در جوابم می‌پرسن "آه"؟ قبلا لهوف رو دانلود کرده بودم، نمی‌دونم با مدل نوشتنش ارتباط نگرفتم یا چی که نخوندمش و گذاشتم کنار، ولی خیلی دوست داشتم یه مقتل بخونم. الان دنبال آه می‌گردم نیست.
تهران نموندیم کلا، تو اون سه چهار ساعتی که اونجا بودم، از علاقه رسیدم به دلزدگی با چاشنی تنفر. گفته بودم که تهران رو دوست دارم؟ که دلم می‌خواد بشینم پیچیدگی‌هاشو گره به گره باز کنم؟ الان دلم می‌خواد ازش دور
رفتم تهران و گفتند باید حتما چهار روز در هفته تهران بمانم. دو روز ماندم و فضا و کارشان را تجربه کردم، ولی بعد هرچه فکر کردم دیدم چهار روز تهران ماندنم زندگی را برایمان خیلی سخت خواهد کرد. من به دوروز و نهایتا سه روز فکر کرده بودم. چهار روز یعنی بیش از نیمی از هفته.
حیف شد ولی عاقلانه نبود.
آخ مهتاب!کاش یکی از آجرهای خانه‌ات بودم.یا یک مشت خاکِ باغچه‌ات.کاش دستگیره‌ی اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی.کاش چادرت بودم.نه کاش دستهایت بودم..کاش چشمهایت بودم .کاش دلت بودم نه..کاش ریه هایت بودم تا نفسهایت را در من فرو ببری و از من بیرون بیاوری.کاش من تو بودمکاش تو من بودیکاش ما یکی بودیمیک نفر دوتایی..!روی ماه خداوند را ببوسمصطفی مستور@khablog
من هیچ وقت سراغ نواختن سازی نرفته بودم و حس‌های جمله نشدم رو با نواختن جبران نکرده بودم. مثل بعضی که می‌نوازن و از صداش حظ می‌برن من بلد نبودم سازی بنوازم. حالا اما دست‌هاش رو می‌گیرم و نگران حس‌های جمله نشدم نیستم. حالا می‌نوازم. کلاویه‌های دست‌هاش رو از بَرَم..  
دیروز در خیابان‌های تهران ویلان‌سیلان بودم که وقت نماز ظهر شد. اولین مسجدی را که دیدم، رفتم داخل. بعد از نماز، نظر کردن به تمیزی و پیراستگی مسجد؛ من را برد به خاطره‌های روزگاری دور از شهر اجدادی‌ام، کاشان. اما در این میان، دیدن تصویر یک شهید به همراه متن وصیت‌نامه‌اش من را میخکوب کرد. با آن‌که درجایی خیلی دورتر از شرق تهران بودم، عکس شهید محمد عبدی و تصویر وصیت‌نامه‌اش روی دیوار نصب بود. بعدازاین مواجهه، یاد محمدحسین محمدخانی و خاطرات
تهران برای منِ بچه شهرستانی با یک حس همه‌گیر شروع شده بود. حسِ بی‌کسی همراه با ترس. فرهنگ مردم چندپاره‌ی تهران برای منی که تا چند سال پیشش با مردمِ گرم و بی‌شیله‌پیله‌ی کرمان سر کرده بودم ترسناک بود. هیچ‌وقت یادم نرفت آن صحنه‌ای را که یکی دو سال قبل از کنکور در ابتدای سفر به تهران اتفاق افتاد. رفته بودیم از راه‌آهن تهران ماشین‌مان را که با قطار آمده بود بگیریم. مسئول جوان آن‌جا پدرم را با "تو" خطاب می‌کرد. برای من که حرمت پدری را در خانه
این گروه تهران مخصوص بچه های خوب شهر تهران هست و از همه شما دختر پسرای تهرانی دعوت میشه به این گروه بیان و با دوستان و همشهریای دیگر شهر تهران گپ و چت داشته باشید.
خوشحال میشیم که اگر یک گروه تهران دارید به لینکدونی تهران بدین تا برای شما تبلیغ کنه و با اینکار ممبر گروه شما افزایش پیدا میکنه .
از دیگر دوستان خودتون هم دعوت کنید تا به گپ تهران بیان
دفترچه راهنمای بچه ام رو تا حالا نخونده بودم 
ضبط ماشین رو که بگردم هِ....چ! 
حالا یه مقدار خوندمش 
فکر کنم اولین فرصتی که پیدا کنم باید ببرمش نگاهش بندازن 
 
دارم سعی می کنم اجازه ندم علیرضا بیاد 
البته که وقتی می نویسم برعکس میشه 
ولی خوب بذار حداقل بنویسم که به سرم زد 
 
 
خسی در میقات یک قرن بود از یک ردیف بالای کتابخونه گذاشته بودم تو ردیف شخصی خودم 
برداشتمش گرچه هنوز شروع نکردمش 
 
در هفده سالگی عاشق پسری شده بودم که تاکنون در زندگی‌ام ندیده بودم‌اش! من فراتر از عشق در یک نگاه عمل کرده و به درجه‌ای از مهارت رسیده که به عشق بدون نگاه دست یافته بودم! اگر از کم و کیف این عشق بپرسید همینقدر می‌گویم که با حسام در چتروم آشنا شده بودم. پس از سه ماه چت‌های شبانه‌روزی بالأخره اولین ملاقاتمان در پارک پرواز تهران رقم خورد. سه سال از آن ملاقات گذشت و هر روز بیشتر از دیروز دل‌بسته حسام می‌شدم.حالا که این متن را می‌خوانید بالای سی
هو الرئوف الرحیم
رفتیم.
رسیدیم خدمت آقا. به همره مامان اینها و ریحانه که کمکی تو ماشین ما نشست.
گرما بیداد می کرد. رضوان روز اول تو اون گرما تو تب م سوخت. بچم خیلی مریض بود. ولی فسقلک خانم و آروم کنار ریحانه می نشست و بازی می کرد و شیر می خورد و می خوابید.
روز اول سه ماهگیش راه افتادیم. 
تا رسیدیم مشهد تصادف کردیم. اعصاب رضا برای دو روز تامین شد. و گرفتار بابت کارهای بیمه و ... که حالا که اومده تهران پشیمونه. که کاش تهران دنبالش کرده بودم.
توی گرمایی که اگر به صوت صامت و ثابت زیر آسمانش می‌ایستادی، می‌توانستی مغز پخته شده‌ات را در بیاوری، لای یک ساندویچ بگذاری، رویش سس بریزی و بخوری، نیم ساعت در مرکزی‌ترین تابش نور خورشید منتظر سرویس بودم تا بیاید و مرا از طویله‌ای که اسمش مدرسه بود نجات دهد. امتحان آخر خرداد ماه، حکم یک آتش بس پرکشتار است. سرویس نیامده بود و من تلوتلو خوران راه را کج کرده بودم سمت خانه که برادر همکلاسی‌ام با موتوری که خود همکلاسی هم پشتش نشسته بود کنارم ا
باور کنی یا نه،
با هزار امید آمده بودم
بدون هیچ لباس گرمی
پاییز را به تن کنم.
 
میانِ تلخیِ این روزگارِ بی مروت،
آمده بودم کمی عطر سیب را بچشم،
کمی طعم انگور را.
و فراموش کنم که جریان زندگی،از بالا به پایین بود یا پایین به بالا!
 
فهمیدم که آلودگی هوای جهان؛
از دود سیگارهاییست که بی آنکه بفهمیم،میان لب های زندگی جابه جا می شود
و سهم هر کداممان
لااقل یک نخِ نازکِ تلخ است!
 
من کنار دکه ی پیرمردی که بساطش
پر از سیاهی واکس و کهنگیِ یک صبح تکراری بود
روز به روز حالم بهتر میشه و وقتی دارم کار میکنم، به شدت امید دارم.
تمام زندگیم دنبال هدف بودم، از بیهوده بودن بیزار بودم و مدتها افسرده بودم و داشتم فرسوده میشدم... حالا اما هر روز مطمئن تر میشم که چیزی رو که میخواستم پیدا کردم بالأخره.
هر لحظه کار کردن برام شده لذت، امید، انگیزه، اشتیاق، علاقه...
دویست روزگیم مبارکههههههههه
آقا یکی آهنگ‌ بزاره من قررررر بدمممم
دوستان مبارک باشه ۲۰۰ روز همنشینی تون بامن .... میدونم چقد خوش شانسین که 
همنشینتون من بودم 
خب دوستان منم خوش حالم که تا الان باشماها بودم ....
خو حالا بریم سراغ جشننن میخوام براتون توی هفته در هر روز یکی از اعضا رو بزارم هر کدوم یکی 
 
یعنی من چه آدم خوبیم‌که به جای اینکه شما ها چیزی بدهید من بهتون چیزی میدم 
 
حالا اشکال نداره 
 
خب رای گیری میکنیم هر عضو بیشتر رای آورد در اولو
دیشب حسابی دیر خوابیدم. اصلا دلم نمیخواست بخوابم. پیش مامانو بابا نشسته بودم دیگه رو به بیهوشی بودم که رفتم روتختو سرم رو بالش نرسیده خوابم برد و اینقدر خسته بودم که تا ساعت ده فکر کنم خواب بودم. ولی اینا باعث نمیشه من روزمو با کار کردن شروع نکنم وسایلامو اوردم برناممو چیدم تا شبم وقت دارم. کتابمو بخونم تا تموم بشه میخوام حالا که زبان کلاس ندارم فعلا از اول بشینم بخونم مرور بشه برام نه که تنبلی کنم. 
دیروز بارون میومد اتوبوسم یواش تر میرفت ما
بسم الله
بالاخره بعد از کلی وقت برگشتم تهران.برگشتم و دوستامو دیدم و دیروز هم با مامان بابام اومدیم لواسون خونه ی خالم.باغِ بزرگ و باد خنک شب ها و بالکنِ خیلی بزرگ برایم یادآور حس های خوبِ از دست رفته است.دورهم جمع شدن های شلوغِ فامیل و بازی کردن تا دمِ صبح.ولی حالا صبح ها که بیدار میشوم کسی کنارم نخوابیده است.به آرامی رخت خواب خودم را جمع میکنم و پای لپ تاپ مینشینم و بعد یکم در حیاط میگردم و گیلاس میخورم و عصر میشود و بعد هم دوباره برمیگردیم ت
منی که بار سفر بسته بودم از آغازنگاه خویش به در بسته بودم از آغازبرای سرخی صورت به روی هر انگشتحنای خون جگر بسته بودم از آغازمنم شبیه ولیعهد شاه مغلوبی که دل به مال پدر بسته بودم از آغازهنوز در عجبم که امیدوار چرابه هندوانه ی دربسته بودم از آغازبه دوستان خود آنقدر مطمئن بودمکه روی سینه سپر بسته بودم از آغازبه خاطر نپریدن ملامتم نکنیدکه من کبوتر پربسته بودم از آغازعجیب نیست که با مرگ زندگی کردمبه قتل عمر کمر بسته بودم از آغازاگر چه آخر این ق
تاحالا شده چیزی بخوام ازت و بهم نداده باشی ؟
 
تا حالا شده چیزی رو از کسی ب جز خودت خواسته باشم ؟
 
تا حالا شده انگیزه ی چیزی رو در وجودم گذاشته باشی ولی نذاشته باشی بهش برسم ؟
 
تا حالا شده از هیچ درخواستیم رو برگردونده باشی مگر اینکه زهر زیانش رو چشونده باشی بهم ؟
 
نه هیچ باری نشده و من مطمئنم هرگز هم نخواهد شد،
 
این ب خاظر این نیست ک من خوش شانسم یا خوب بودم برای تو یا موقعیت خاصی داشتم...
 
ب خاطر اینه ک باهات حرف زدم همیشه و بهت اعتماد تام کر
به گزارش خبرگزاری مهر، محسن هاشمی رفسنجانی، در حاشیه بازدید از کارخانه واگن سازی تهران به وضعیت مترو تهران از نظر تعداد و قیمت تک نیاز صیقلی و گفت: مترو تهران غصه حالا ۱۵۷ قطار فعال دارد و این قطارها مجموعاً بیش از ۶۵۰ میلیون کیلومتر حرکت کرده اند و حتی برخی قطارها بیش از یک میلیون کیلومتر تردد کرده اند. بوسیله گفته وی، در صورتی که مشکلات این کارخانه برطرف و قطعات آن تأمین شود، می‌تواند هفتگی ۱۵۰ واگن بوسیله مترو تهران تحویل دهد. کارخانه
اقا چن روز پیش با تیمور ملقب به سلطان رفته بودم بیرون سلطان یه دوست دختر داره شایدم قراره داشته باشه اسمش ستاره هست من با این ۲ تا رفته بودم بیرون الته فقط این ۲ تا نبودن دیگه علی و علیرضا و یه سری دیگم بودن (ک=میدونم که به درکتون) حالا سلطان رو ستاره که غیرت داره ولی من مث که این قظیه رو خیلی جدی نگرفته بودم هیچی حالا سلطان اصابش خراب شده منم که کلا از فراینده فیرتی شدن خیلییییی عشق میکنم ولی این سری دیگه خیلی جدیه مثل این که .
حالا این سلطان نمی
آمدی جانا ولی دانی که دیرم آمدی # من جوانی داده ام حالا که پیرم آمدی
ای فلک او را نشانم میدهی حالا چرا # نوشدارو را ببر اکنون که سیرم آمدی
در ازل بودم ملک در آن بهشت آرزو # تا به گندم خوردنم دیدی اسیرم آمدی
پهلوانی بودم و آنگه شکارم شیر بود # ناتوان گشتم کنون همچون جبیرم آمدی
برده ام از خاطرم رویای زیبای تورا # با دو صد افسون چرا اندر ضمیرم آمدی
تاب عشقت را ندارم، لرزه آرد بر تنم # خاک خشکم مرده ام دیگر کویرم آمدی
در سرای دیگری گرجی بیابدخود تو را #
وقتی با اوستای گچ کار  هم صحبت شدم دربین صحبت به او گفتم که دوسال از حوزه را در تهران درس خوانده ام ایشان گفت من هم هفت سال تهران زندگی کرده ام.اوستا مردی بسیار ساده و به شدت معتاد به مواد مخدر بود ومن حرفش را باور نکردم و برای اینکه بدانم راست می گوید یا دروغ چند سوال از شهر تهران از او کردم وبه اوگفتم تا کنون میدان آزادی رفته ای ؟اوگفت نه٬    گفتم توپخانه و ناصر خسرو رفته ای؟اوگفت نه٬  خلاصه هر جای تهران را سوال کردم بلد نبود.  به او گفتم تو که
Download Tehran 1500,تهران 1500,دانلود انیمیشن تهران 1500,دانلود تهران 1500,دانلود رایگان فیلم تهران 1500 با لینک مستقیم,دانلود فیلم تهران 1500,دانلود فیلم تهران 1500 با کیفیت عالی,دانلود فیلم سینمایی تهران 1500,دانلود مستقیم تهران 1500 با حجم کم,نسخه کم حجم فیلم تهران 1500,
ادامه مطلب
تهرانزنی است هوس‌انگیزکه به ورطهٔ نابودی می‌کشاندعاشقانش راو هر غروببا زیبایی اشمسحور می‌کندمی‌رباید دلِ از عابران غریبه،و چون به بر کشیدمی‌زند خنجر درد،بر پشت تک تک عشاق‌اش...
تهران زنی است هوس انگیزکه پوشیده،زیباترین لباس هایش رااما بر تن داردزخمِ چرک و کثافت ها تهرانزنی است هوس‌انگیزتهرانزنی استاز جنون لبریز... سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
بعد از مدتها دوباره برگشتم. ده روز نبودم. راستش تقریبا ۷ روز رو خونه نبودم. رفتیم کرج اولش و بعدش تهران و بعدش قم و بعدش برگشتیم خونه.
میدونم که الان میخاید بیاید بگید عهههه چرا تهران اومدی به ما خبر ندادی که همو ببینیم. از کامنت های زیادی که این ده روز گذاشتید مشخصه چقدر محبوبیت دارم :)))
ولی خب انقدر همه چی تند تند بود که نمیشد قرار وبلاگی بزارم . حتی اولش قرار نبود تهران بریم . بعد قرار شد یه روز باشیم و صبح که اومدیم بریم قم فهمیدیم یه روز دیگه
با خودم فکر میکنم که اگه من، دو سال و نیم پیش، ازدواج نکرده بودم و همچنان مجرد بودم، الان داشتم چیکار میکردم؟ برای زندگیم چه برنامه ای داشتم؟ یعنی هنوز داشتم توی یکی از خوابگاه های شهر تهران، به زندگی دانشجوییم ادامه میدادم؟ از شرایطم راضی بودم؟ هنوز به ادامه تحصیل خارج از ایران فکر میکردم؟ از اینکه هنوز مجرد بودم رضایت داشتم؟
واقعیتش اینه که دلم برای تهران و زندگی خوابگاهیم توی تهران تنگ شده، مدام توی ذهنم از اون دوران یاد میکنم ولی مطمئن
آدم از دست بعضی‌ها نمی‌داند که سرش را به کدام خرابه بکوبد. ۴ ساعت و نیم در راه بودیم و حداقل ۱۵ دفعه با گوشی صحبت کرد که یکی از تماس‌ها حدود ۴۵ دقیقه طول کشید. کلافه و خسته‌ام. دیشب کم خوابیدم. منتظر بودم مکالمه‌اش تمام شود و چندتا حرف بارش کنم. ولی صدای هایده می‌آمد و من هم خسته‌تر از آن بودم که جر و بحث کنم. ای کاش می‌شد این دسته از آدم‌ها را... بماند. نمی‌خواهم وبلاگم به خون آغشته شود.
پارسال این تایم توی واحد قبلی بودم دقیقا روزای آخر و داشتم از دستشون دیونه میشدم آدم هایی که موقع ورود بهم سلام نمیکردن و موقع خداحافظی .خداحافظی ...
آدم هایی که نادیده میگرفتن منو و چقدر عذاب آوره که اینجوری نادیده بشی.
آدم هایی که پشت سرم گفته بودن چقدر دوست دارن منو با ماشین زیر بگیرن یا چقدر ازم بیزارن و من تو اوج درگیری با طرحواره ام بودم و چقدر این طرحواره اذیتم کرد و حتی هنوز میکنه...
و بالاخره اعتراض کردم. به مدیرم گفتم که اذیتم میکنن به
 
رفته بودم سراغ یادداشت های قدیمی...
یادم بود که توی همه این سال ها که نوشته های عمران صلاحی و رویا صدر و زرویی و کیومرث صابری و کلی کتاب و مجله را خوانده بودم، فقط دو تا از نوشته ها چشمم را گرفت، انقدر که همه چیزشان درست و تر و تمیز و به اندازه بود.
یکی شان نوشته یک دانشجوی دانشگاه تهران بود که قبل از انقلاب شهید شده بود.
یکی دیگر را چند سال پیش توی وبلاگی که خاطره هایی از نویسنده های مختلف جمع میکرد خوانده بودم. اسم نویسنده را نگذاشته بود، از اد
 
رفته بودم سراغ یادداشت های قدیمی...
یادم بود که توی همه این سال ها که نوشته های عمران صلاحی و رویا صدر و زرویی و کیومرث صابری و کلی کتاب و مجله را خوانده بودم، فقط دو تا از نوشته ها چشمم را گرفت، انقدر که همه چیزشان درست و تر و تمیز و به اندازه بود.
یکی شان نوشته یک دانشجوی دانشگاه تهران بود که قبل از انقلاب شهید شده بود.
یکی دیگر را چند سال پیش توی وبلاگی که خاطره هایی از نویسنده های مختلف جمع میکرد خوانده بودم. اسم نویسنده را نگذاشته بود، از اد
آبدارچی شرکت خانم کاف اومد توی اتاق ما میگه مدیونید مرده ام نیاید توی مراسم  و گریه نکنید ؟ اما من اگه مرده ام کسی مراسم م نمیاد یعنی کسی رو ندارم ، ولی اگر دوست ندارم وقتی مرده ام کسی گریه نکنه شاد باشند من تمامم عمرم درد کشیده ام اما خوب حالا که مرده ام دیگه درد ی نمیکشم و راحت شدم از درد کشیده ام برای اولین بار بدون درد راحت خوابیده ام و بدون درد  توی این دنیام ... اگه کسی اومد میخوام خوشحال باشند و شادی کنند اصلا مرحوم ( من ) فحش گذاشته هرکی گر
بهم‌میگفت:فلانی تو مخلصی
بارها ازت الگو‌گرفتم.
به اون‌ روزا فکرمیکنم، میگم مگه چجوری بودم که اینو بهم‌ میگفت؟
فکرمیکنم که چیکار کردم که گفت: منتظر شهادتت ام!
چیزی یادم‌نمیاد
نمیدونم چی بودم
کی بودم
حالا کجاام
چقد دور شدم‌از خودم
و شاید حتی خودش ندونه
نبودش، منو از یادِ من برد...
من خراب کردم
روحمو...
خودمو...
#جهت_یادآوری
#از_یک_رفیق
التماس التماس میکنم، دعام‌کنید.
یکی از روزهای زمستان یا پاییز، اندکی بعد از من به اصفهان رسیده بود. یک ساعت قبل من به کافه‌ای که پاتوقش کرده‌‌ام رسیده بود. همه چیز هم دقیقا همانطور پیش رفته بود که باید. به اصفهان رفته بودم. در هوایی بارانی از آرش قهوه و سیگار خریده بودم. در هوای ابری سری به مازیار زده بودم، با هم دیزی خورده بودیم و تا میشد حرف‌های زشت و ناپسند زده بودیم. پیش ایمان رفته بودم تا تازه های نشر را ببینم. و حالا باید به آن کافه میرفتم و بعد هم به تهران بازمی‌گشتم.
متن آهنگ حمید هیراد گفتم بمان
به تو گفته بودم ز من بگذری روم در پی عشق ویرانگری
گفتم تا بدانی به تو گفتم تا بمانی
به تو گفته بودم که دستم بگیر کنار دلم باش و با من بمیر
گفتم تا بدانی به تو گفتم تا بمانی
گفته بودم که آرامشم میرود نقطه امن آسایشم میرود گفتم تا بدانی
گفته بودم نرو خواهشا میشود پیش من باشی سازشم میشود
گفتم تا بدانی به تو گفتم تا بمانی
تورا دیدمت بعد عمری سلام ببین اشک شوقی که ریزد مدام
ماندن یا نماندن به پای تو ماندم یا نماندم
آمدی
امروز با بابا رفتم تشییع سردار 
اصلا شگفتیمو نمی دونم چطور به زبون بیارم از اون همه جمعیت!!! من قبلانم مثلا راهپیمایی اربعین رفته بودم،یا شاید چند تا ۲۲بهمن ولی تا حالا همچین چیزی ندیده بودم، یه چند باری هم نزدیک بود له بشیم راستی راستی، کاروان سردارم از نزدیک دیدیم، خیلی خوشحالم که رفتم، تا حالا تشییع شهید نرفته بودم خوشحالم بلاخره تونستم یکی رو برم، اونم این شهیدی که اینقد بزرگه.یه حس خیلی خوبی دارم، البته یه بغض عجیبی هنوز تو گلومه که نم
زنگ که زد یکم حرف زدیم و بهش گفتم یکم دیرتر بیا که تایم اداری تموم شه بتونم بیام بیرون...اونم یه ذره غر زد ولی گفت اوکی...موقع قطع کردن تلفن گفت گل نگرفتما...چون قبلا بهش گفته بودم برام گل بگیر حالا همون چند روز پیش دلم گل میخواس و دیگه امروز اصن فکر گل نبودم و برای دیدن خودش هیجان زده بودم.اینه که گفتم حالا سعیتو کن ولی نشد اشکال نداره..خلاصه که اون یه ساعتی که منتظر بودم ایشون برسه به زور خودمو نشونده بودم پشت میزم..هزارتا فکر و حرف تو سرم میچرخید
می دونم که قبلا از زهرا نوشتم 
و از اینکه حس می کنم سرنوشتم مثل اون خواهد بود 
یهو یاد برادرشوهر محبوبه افتادم 
که محبوبه برام در نظرگرفت 
من موافقت کردم 
با مامان تو دعوا بودم! مثل همیشه
زنگ زدن 
مامان بردلشت 
پسره ۲۸ ساله مطلقه و مکانیک بود 
مامانم گفت به دختر ما نمیخوره چون کوچیکتره 
و قطع کرد 
فکر می کنم ۳۰ ساله بودم اون موقع 
محبوبه مودبانه ناراحت شد 
بعدها مادربزرگ بستری شد 
مامان کنارش بود 
محبوبه شیفت بود 
نرفته بود پیش مامان 
ماما
 گاهی وقتها بر خلاف گذشته که از خانواده و طبقه اجتماعی و اقتصادی خود ناراضی بودم به این فکر می کنم که اگر من در یک خانواده فقیر به دنیا نیامده بودم حالا چطور می توانستم حال و روز قشر بزرگی از مردم را که از فقر رنج می برند بفهمم؟ 
ادامه مطلب
نمیدونم چرا اصلا حس و حال وبلاگ نیست دیگه
انگار حوصله حرف زدن هم ندارم
دلم میخواد یه پست بلند بالا بنویسم از ادم های مذهبی گله کنم
اما حسش نیست، فقط تو یه جمله بگم خلاصه همه حرص هام و!!!
اگر جامعه شما رو بعنوان یه ادم مذهبی میشناسه، کاری کنید که زینت دین باشید! کارهای شمارو پای دین میذارن ملت!!!
اعصابم یکم خورده این روزها!!!!
از روز عرفه یه بغض سنگین مونده تو گلوم
صبحِ روز عرفه دوسانس استخر بودم(مجبور بودم) از 9و نیم تا 1تو اب بودم بعد هم نیم ساعت جک
سلاممن کلا چیز زیادی ادبیات و نویسندگی نمی دونم,فقط خسته شدم از این که  احساسم درباره اتفاقات اطرافم بروز ندادم دنبال  جایی بودم که بتونم راحت حرف بزنم ,دلخوری پیش بیاد.
فکر می کنم اول باید خودم معرفی کنم; 
سن:20       متولد:تهران        ساکن:تهران         جنسیت:مذکر      شغل: دانشجو 
تعمیر پکیج تهران یکی از سرویس‌هایی است که در هر کجای تهران که باشید (شمال، شرق، غرب و جنوب تهران) می‌توانید درخواست خود را به رایگان برای تعمیرکاران پکیج فعال در تهران ثبت کنید. تعمیر و سرویس پکیج تهران شامل تعمیر و تعویض قطعات معیوب، تعمیر برد پکیج، سرویس دوره‌ای پکیج می‌شود. اگر از تعرفه تعمیرات پکیج تهران آگاهی ندارید، نگران نباشید. پس از ثبت درخواستتان قیمت تعمیر و سرویس پکیج توسط سرویس کار پکیج تهران به شما اعلام می‌شود. می‌توانی
‍ ‍ ملاقات ناصرالدین شاه با  لوئی پاستور، دانشمند بزرگ
ناصرالدین شاه در بخشی خاطرات روز چهار شنبه 2 ذیحجه 1306 ق خود در سفر سوم فرنگستان، هنگامی که در پاریس اقامت داشته راجع به ملاقات با لوئی پاستور چنین می نویسد:
... امشب پاستور معروف را که برای آدم سگ هار گاز گرفته، معالجه و علاج پیدا کرده است، دیدم، شرح احوال او را در روزنامجات خوانده بودم، حالا هم او را دیدم و با او خیلی صحبت کردم، می گفت معالجه این کار را خیلی خوب پیدا کرده ام، امّا باید آد
مجموعه نوین سازان پاسارگاد بزرگترین تولید کننده انواع راه بند و انواع سیستم های فوق امنیتی و آماده ارایه خدمت به تمامی هموطنان عزیزمان در سراسر استان تهران می باشد.
فروش راه بند اتومات در تهران
فروش راه بند پلاک خوان در تهران
فروش راه بند الکترومکانیک در تهران
فروش راه بند هیدرولیکی در تهران
فروش راه بند تگ خوان در تهران
فروش راه بند پارکینگ در تهران
فروش راه بند امنیتی در تهران
فروش راهبند کف خواب در تهران
فروش راه بند ضد انتحاری در تهران
دیروز بعد مدتها رفتم تجریش. قبلش مامانم کلی سرم جیغ زد که آره تو همه چ داری و قرار نیست برات چیزی بخرم. منم مظلومانه سر تکون دادم. رفتیم. قرار نبود چیزی بخره و برام گوشواره خرید :| خودم هنوز تو شوکم :|| 
بعد برگشتنی دوستمو دیدم، تو تاکسی بودم شروع کردم به جیغ و هوار که مثلا واییی ماااامااان دوستمممم. برگشت گفت خبالا مگه برد پیته حالا؟ :| پرای همه شکست تو تاکسی.
دعا کنین مامانم راضی شه برم مدرسه عمه م :| 
خب از اونجایی که شواهد نشون میده گویا من فردا پرواز دارم به تهران و بالاخره امسال هم قسمت شد بریم نمایشگاه کتاب :دی
امسال تصمیم گرفته بودم یا نرم نمایشگاه تهران یا اگه میرم روزهای اول نرم! ولی دقیقا برعکس شد و همین روزهای اول دارم میرم :دی
با این حساب من پنجشنبه نمایشگاهم :)
یارحمان 
اربعین کربلا بودم 
و حالا خواهم نوشت از سفر عشق 
قبل سفر به هیچ کسی نگفتم جز خانواده و اونایی که دیگه بخوای نخوای اطلاع داشتن 
وقتی رسیدم بین الحرمین و دقیقا وسط بهشت بودم 
گفتم حالا وقتشه که بنویسم کربلام  
#الحمدلله 
دلهره ای که ازش حرف میزدم همین بود 
که نکنه دعوت نشم ؟ نکنه نیام کربلا ؟ و نکنه های زیادی ... 
خداروشکر که در پناه حسینم علیه السلام 
 
 
یآعلی 
 
 
امروز زنگ زدم به مدیر ساختمان‌مون تا برای اجاره‌ نامه‌ی جدید ازش تخفیف بگیرم اما نهایتا موفق نشدم. نیم ساعتی با طرف کلنجار رفتم و هر چه در چنته داشتم رو کردم اما نتوانستم که قانعش کنم تا کمی بیشتر به ما تخفیف بدهد. پر از حس بد بودم. تلاش مذبوحانه‌ای که کرده بودم و بعد هم وسط صحبت‌هام این و آن را مثال زده بودم که پس چرا به فلانی تخفیف دادید و این کار بشتر حالم را بد کرده بود. انگار تمام مدت داشتم ادای کسانی را در میاوردم که دور و برم زندگی میکن
و ماه، در نیمه شبی به اندازه ی نیم قرن پیرتر شد.
ما به اندازه ی نیم قرن خسته تر شدیم.
حالا چه کسی می خواهد صدای جوانی ما را
از زیر خروارها خاکِ سرخِ گرم،
و ترک های زودهنگام پوستمان را
از زیر بوتاکس های پی در پی، بشنود؟
 
صدای ما را که در گورهای خانگی دفن شده ایم،
خواب هایمان را که در فکرهای خونین غرق شده اند،
و نفس هایی که در سینه ها حبس کرده ایم را،
چه کسی می خواهد بخت بگشاید؟!
 
من قول داده بودم که بخندم!
من پاییز را در میانه ی راه پشت سر گذاشته بو
شمال شهر تهران مناطق زیادی از تهران را در بر می گیرد . مناطق 1 و 3 از مناطق 22 گانه تهران جزء شمال تهران محسوب می شود .
اقدسیه ، تجریش ، چیذر ، دزاشیب ، ونک ، دروس و ... جزء مناطق شمال تهران به حساب می آیند .
شرکت وانت بار ایرانکس برای خدمت رسانی به اهالی محترم مناطق شمالی تهران اقدام به ایجاد واحد باربری در این مناطق کرده است تا همشهریان بتوانند وسایل و کالاهای خود را با نرخ مناسب و با کیفیت بالا جابه جا کنند .
این مجموعه حتی در روزهای تعطیل به مشتری
خداوندا لطفا در نسخه بعدی چند ساعتی به شبانه روز بیفزا!من واقعا با کمبود وقت مواجهم. البته این‌که درست مدیریت نمی‌کنم هم بی تاثیر نیست. کار ترجمه هام رو تعلیق کردم چون چندین روز نمی‌تونستم چیزی بنویسم و بدقول شده بودم. از روند درس‌ها هم خیلی عقب افتادم و حالا حالا ها باید بدوم تا برسم. 
قراره ان‌شاءالله تا چند ساعت دیگه حرکت کنیم به سمت تهران. آقای و مامان و اینا مدارکشونو تحویل دادن و نامه‌ی تردد گرفتن. واسه همین صبح که آقای کار بانکی داشتن منو با خودشون بردن که انجامش بدم. من نشسته‌بودم پشت فرمون، به شدت دست‌فرمونم افت کرده و افتضاح شده، به شدت ها! ولی خب همچنان حال میده :) رفتیم بانک و کارمون انجام نشد و مجبور شدیم برگردیم. ساعت ده دوباره رفتیم، ولی این بار با موتور. آقای با لباس‌های کار که خاکی بودن و منم با چادر عاریه ا
امروز تهران بودم
شهر مثل همیشه شلوغ و پر سر و صدا و آزار دهنده تر از همه خشک است.
برای منی که در شهری با رطوبت میانگین ۷۰ درصد زندگی میکنم این حجم از خشکی اذیت کننده ست.
دکتر گفت از این به بعد باید بیشتر مراقب خودم باشم.گفت «مگه چندسالته؟ مشروب میخوری؟» گفتم اره
گفت «با چی میخوری مشروبو؟» گفتم با نوشابه مشکی 
گفت پسرم این کارت بسیار احمقانه است.مشروب را با آب سیب بخور.معده برگشت پذیر نیست.توی بیست و خورده ای سالگی این بلارو سر خودت آوردی به آین
برای زندگی شهرستان خیلی بهتر از تهران است. حتی امکاناتی که  اینجا توی تهران برای بچه ها فراهم می کنیم از قبیل کلاس موسیقی، تکواندو شطرنج از آن بهترش شهرستان فراهم است! البته قبلا این طوری نبود. اما حالا که هست!
پیش بینی می شود ایشالا اگر تحریمهای نفتی ادامه داشته باشد اوضاع کاسبی هم توی شهرستانها بهتر از تهران باشد
ما مانده ایم و این حسرت که برویم با پولی که توی این محله کثیف و پر سر و صدا و بی نور یک واحد شصت متری خریده ایم یک خانه حیاط دار و ن
اگر قصد اسباب کشی و جابجایی بار را در تهران دارید و به باربری تهران و اتوبار تهران یا باربری در تهران نیاز دارید ولی نمی‌دانید به کدام یک از باربری‌ ها اعتماد کنید و از کدام شرکت باربری استفاده کنید،
مزیت استفاده از باربری های تهران که در این لیست وجود دارد این است که شما در صورت خسارت دیدن یا دریافت مبالغ خارج از عرف می‌ توانید به اتحادیه باربری در تهران  در خیابان وصال شیرازی مراجعه کنید و علیه آن باربری اقامه دعوا کنید.
شماره تماس
بافت تاریخی تهران پر از بناها و جاذبه هایی است که هر کدام قصه ای دارند به بلندای 200 سال پایتختی تهران، بناهایی که روزگاری رونق و شکوهی داشتند و حالا در میان برج های لوکس و بناهای مدرن کمتر کسی به سراغشان می رود، اما هنوز هم این بناها جذابیت خود را دارند.
ادامه مطلب
باربری تهران
باربری تهران تنها باربری قدیمی و معتبر تهران است که هم در زمینه حمل بار درون شهری بین مناطق مختلف تهران فعالیت می کند و هم انواع بار و محصول شما را از تهران به دیگر شهرهای کشور از جمله شهر آبادان با ارزانترین قیمت حمل می نماید.
حمل بار محصول تهران آبادان
من رفته بودم که نیام دیگه.هفته پیش همینجوری اومدم سر بزنم یهو با کلی نظر مواجه شدم..فک کن یکی از دوستات که سال اول کارشناسی انصراف داده بود رفته بود و چند سال ازش بی خبر بودم و تنها شماره ای که ازش داشتم خاموش بود
کلی پیام داده بود حالا منم چند روز سر نزده بودم
خلاصه ایمیل دادم بهش و شمارمو گذاشتم براش
باز من چند روز منتظر 
که چهارشنبه پیام داد و خلاصه به هم رسیدیم
میگم بهش وبلاگ منو چطوری پیدا کردی؟
میگه یه بهشت یادم بود سرچ کردم
*امروز یعنی دی
    زهرمار این روزها سوشال مدیاست. داریم راه خودمان را می رویم و غم های خودمان را میخوریم که یهو ناغافل این افعی از ناکجا آباد، نیش به جانمان می زند و زهرش را می پاشد توی رگ هایمان. وگرنه که من داشتم توی دل خودم برای یکی از 2499 بیمار تحت پوششم که مری اش تازگی ها سرطانی شده غصه می خوردم و کاری به کار کسی نداشتم و اصلا خبرم نبود که حالا فلان جای تهران یک پسرک جوان بسیجی 19 ساله شهید شده و اصلا کی بوده و چه شکلی بوده. حالا ولی به لطف این مار خوش خط و خال
خدایا عزیزِ جونمو سرد کن 
من تحمل ندارم
بهم گفت هی سرمو میکنی زیر آب تا دارم خفه میشم میاری بیرون. آره منِ عوضی همینم. 
باید میذاشتم بره دنبال زندگیش .
 
بدبخت شده بودم بیچاره شده بودم در به در شده بودم ؟
حداقل اون موقع میگفتم نمیخواد خودش خواسته شاید بی من راحتتره حالا چی 
دوباره دارم براش میمیرم برمیگردیم به عقبی که ازش فرار کردیم . که ترس داشت که بدبختی داشت .
برش گردوندی که چی . بچه داشت میکَند و میرفت . برش گردوندی که چی
بمیر عشقته . 
احسانِ
 کاشکی آدم بهتری بودم.
برای همسر آینده م جفت صبورتری
برای مادرم دختر سرحال تر و مهربان تری
برای درسم محقق بهتر و باهوش تری
برای خانواده ام خواهر دلسوزتری‌
 
پر از نقص های خیلی درشتم که حس می کنم دیگه برای درست کردنشون دیره.
تا حالا توی عمرم اینقدر حس ناتوانی نکرده بودم که این چند روز کردم. که ظاهرا ادامه دار هم هست.
اجازه گرفتم تا کنارش بنشینم. هنوز باسن مبارک را روی نیمکت نگذاشته بودم که پرسید از کجا می‌آیم و به کجا می‌روم و غذا را چند خریده‌ام و قارچ سوخاری چیست و آیا با نان می‌خورند یا خالی؟ تعارف زدم و یکی برداشت. یادم نیست که اهل کجا بود ولی یادم هست که مقصدش لاهیجان بود. خوشبختانه اتوبوس‌شان رسید و رفت. وگرنه معلوم نیست تا کی باید جواب پس می‌دادم. به خیر گذشت.
پ.ن: رشت - تهران (۲)
اجاره جرثقیل در تهران
بهترین شرکت اجاره جرثقیل را از کجا باید پیدا کرد؟
شرکت تهران جرثقیل ارائه دهنده کلیه خدمات اجاره جرثقیل تهران به شما عزیزان است. این شرکت با بهره‌ مندی از کادر مجرب و حرفه‌ ای در بخش‌ های مختلف کار با جرثقیل می‌ تواند همراه شما در پروژه‌ های مختلف باشد. تنها کافی است با ما تماس بگیرید و در مورد نیاز خود به جرثقیل توضیحاتی ارائه دهید؛ مشاوران ما با بررسی جوانب مختلف مناسب‌ ترین جرثقیل برای کار شما را معرفی می‌ کنند و
من خیلی حساس و مرتب بودم...
حساس تر و مرتب تر شده بودم درین سالها...
اتاقم رو هر شب جارو میکردم...
تو تمام این سالها یه بار فقط سوسک خیلی ریز دیدم توی اتاقم و باهاش مدارا کردم چون هیچ وقت از زیر تخت در نیومد....
 
حالا...من ۱۲ روز خونه به خونه با یه مشت خارجی جابجا شدم و روی تخت جدید خوابیدم و کل زندگیم تو یه چمدون بوده...
حالام که برگشتم هر شب یه جام...
یه شب دانشگاه میخوابم...
یه شب مهمونم خونه دوستام...
یه شب اتاق دوستم که رفته مسافرت...
امشب اتاق همون دوس
بگذر از منبگذر از من از سر ناچاری بودآخر قصه ی ما هم گریه زاری بود
بگذر از منآن روز ها درمانده بودموجدانم رو به زور خوابانده بودم
بگذر از منباورش سخت استتن هر دومان زخمی  زخم استاون اوایل آشفته بودماما حالا خیالم تختِ تخت است
بگذر از مننمیتوانم ببینم، چای خوردن تو با نفر بعدی رودست تو براش باز بشه، نمیتونم تحمل کنم این تحقیرو
بگذر از منکع دیگر نقشی ندارماز شروع دوباره این سکانس بی زارمنقش من دست مرد دیگرو من بی کارمنه خواب نیستم، این همان س
سلام دوستان
من دانشجو هستم و حدودا اواسط بهمن ماه بود که با یه خوابگاه خودگردان تو تهران قرارداد سه ماهه بستم و هر ماه باید مبلغی رو پرداخت میکردم، از اون جایی که این قضیه کرونا پیش اومد و دانشگاه ها هم تعطیل شد دیگه برگشتم به شهر خودم و خب بخاطر این وضعیت هایی که پیش اومد و حالا حالا ها تعطیلیم و معلوم نیست چی بشه، فقط میرم وسایلم رو برمیگردونم خونه، قراردادم هم اواسط اردیبهشت تموم میشه.
حرف من اینه که من اصلا از خوابگاه استفاده نکردم و به خا
باربری تهران
باربری تهران که سالهای سال است به عنوان ارزانترین باربیر در استان تهران مشهور شده است. مفتخر است که ضمن حفظ کیفیت خدمات دهی خود تخفیفات استثنایی و قیمتهای باور نکردنی در حمل بار بین شهری و از جمله از تهران به طبس ارائه دهد.
قیمت باورنکردنی تهران طبس
امروز یه روز فوق العاده بود واسم و از صبح با اینکه حالم روبراه نبود و بدن درد شدیدی داشتم همش ذوق کلاس بعدازظهر رو داشتم و نگاهم به ساعت بود.
تا اینکه راه افتادم برای کلاس، ساعت حدود یک و نیم بود که سوار اتوبوس شدم به سمت دانشگاه. توی این فکر بودم که حالا زود میرسم و توی گروه پیام گذاشتم هر کی زود رسید به من زنگ بزنه، میخواستم بگم مثلا من خیلی زود میرسم !
تا اینکه اتوبوس از پل فلزی که رد شد دیدم اوه اوه عجب ترافیکی!!! و گفتم عمرا اگه زود برسم و چرا
وحشت زده از خواب میپرم. نه نفس زنون اما، فقط چشام رو وا میکنم و خداروشکر میکنم که خواب بودم. خواب دیدم که رفتم مهدکودک دنبال بچه م و اونا بهم یه عروسک تحویل دادن به جاش. و من بی تاب، خیلی بی تاب دنبالش میگشتم توی خواب. بچه ی نداشته طفلکی من
حالا طبق روال چند شب گذشته روی کاناپه خوابیدم و زل زدم به سایه بزرگ لوستر روی دیوار، خونه بوی ملایمی از دارچین داره، عود دارچین روشن کرده بودم سر شب. مرور میکنم با خودم، چای خورده بودم. یک جلسه اطفال خونده بود
باربری تهران
باربری تهران ارزانترین نرخ حمل انواع بار و خرده بار و کالا و محصول و اثاثیه از تهران به زابل را ارائه می نماید. تخفیفات استثنایی باربری تهران در مسیر تهران به زابل و بالعکس در حالی ارائه می شود که این باربری بالاترین کیفیت خدمات را نیز دارا می باشد.
ارزانترین حمل بار تهران زابل
تجربه باربری شمال تهران با باربری ایفل .باربری ایفل با سالها تجربه در زمینه باربری شمال تهران بصورت شبانه روزی در خدمت شما شهروندان ساکن شمال تهران هست .
ما می کوشیم با ارائه بهترین خدمات در اتوبار شمال تهران رضایت 100 درصدی شما شهروندان ساکن شمال تهران را جلب کنیم.
بدون شک یکی از نام آشنا ترین اتوبار های تهران باربری ایفل است که در هفته  دها باربری شمال تهران را بر عهده دارد.
برای اطلاع از بهترین تعرفه باربری شمال تهران به صفحه باربری شمال ته
باربری مرکز تهران را به باربری ایفل بسپارید .
باربری ایفل با سالها تجربه در زمینه اتوبار مرکز تهران آماده خدمت رسانی به شهروندان ساکن مرکز تهران است.
ما همواره پیشرو در خدمت رسانی در باربری مرکز تهران بوده ایم از این رو با ارائه خدمات 24 ساعت می کوشیم خدماتی بی رقیبی در باربری تهران ارائه دهیو
کادر مجرب ما با سالها تجربه در باربری مرکز خسارت را بی معنی کرده اند ما همچنین نیز از نوین ترین روش ها استفاده می کنیم تا فرایند صفر تا صد اتوبار مرکز ت
شاعر لالی بودم که هرگز حامل پیام دلخواهی برای مردم نبود. رسولی که مردمی که عاشقانه بهشون عشق میورزید با سنگ زدن بهش پاسخ میدادن. من معلمی بودم که رنج های زندگی خودش رو از یاد میبرد تا آینده کودکانی رو روشن تر ترسیم کنه اما جز بی مهری و بی رغبتی پاسخی دریافت نمیکرد.
بیش از اندازه سکوت کردیم.
بیش از اندازه بخشیدیم.
توی خودمون ریختیم.
خودمونو بین خواسته های بقیه مدفون کردیم.
اونقدر که گمان کردن لالیم.
کوریم.
بی رویا و بی باوریم.
ضعیفیم.
اما درست تو
گذشتم تا گذشت، اینجا رسیدمبه کوی و منزل آوا رسیدم
دمی دیروز و هم فردا ندیدمز حالا بودم و حالا رسیدم
پریدم تا پرید از دل غم دل ز بالا بودم و بالا رسیدم
می خونین‌دل رقصیده در عشقبنوشیدم که نوش‌آسا رسیدم
سرم تا قلّه‌های مست پاشیداز آن نادرکجا در جا رسیدم
نه درجایی و ناجایی ندانمکه بی‌خود بودم و بی‌جا رسیدم
چو بی‌دنیا بدم آسان گسستم چو با زیبا بدم زیبا رسیدم
مرا گوید شبیه عشق گشتیبلی شکل تو گشتم تا رسیدم
به حلمی بس کن این شیرین‌زبانیکه تلخی
دانلود موزیک ویدیو عروسی از نریمان
دانلود اهنگ حالا حالا دستا بره بالا مونا
آهنگ حالا حالا حالا همه دستا به بالا اپارات
آهنگ حالا حالا همه دستا به بالا آپارات


اهنگ حالا حالا حالا حالا همه دستا ب بالا

متن آهنگ حالا حالا همه دستا به بالا

کلیپ آهنگ حالا حالا حالا همه دستا به بالا

اهنگ بندری حالا حالا
باربری شمال تهران را به باربری ایفل بسپارید .
باربری ایفل با سالها تجربه در باربری تهران آماده خدمت رسانی در باربری شمال تهران است .
باربری ایفل بی شک یکی از باربری های قابل اعتماد و نام آوازه در اتوبار شمال تهران است.
کادر مجرب باربری ایفل بطور شبانه روزی در خدمت شما شهروندان ساکن تهران است .
برای دریافت خدمات باربری شمال تهران تنها با یک تماس ما در خدمت شما هستیم.
لینک صفحه : باربری شمال تهران 
تمام مدتی که اینترنت نبود، خودم را غرق دنیای دهه چهل تا شصت کرده بودم؛ از موسیقی و ادبیات گرفته تا عکس‌‌های آن دوران و خاطرات افراد
فکر می‌کردم خاکستری این روزها به آن دوران شباهت پیدا کرده اما چیزی از امید و شکوفایی آن دهه‌ها نیست
‌بیش از هر زمان دیگری، شیفته این سهدهه هستم، دهه‌های رشد و شگفتی
تمام قهرمان‌های من، تمام علاقه من به ادبیات و هنر ایرانی مدرن وصل می‌شود به آن دوران، آدم‌ها و قصه‌هایِ حالا برایم بی‌معنی شده‌اند
هر روز ق
تا ب حال تو عمرم انقدر کوچیک نشده بودم 
یعنی خودم خودمو کوچیک نکرده بودم ...
از ساعت ۱۰ شب هر دقیقه جاهای مختلف التماسشو کردم ...
نمیدونم واقعا چکار کنم 
شیطونه میگه پاشم برم تهران پیشش
دیشب ک هرچی حرص داشت رو من خالی کرد همه خستگی ها و عصبانیتش رو پشت گوشی جوری فریاد میکشید انگار ... هیچی نگفتم اخر سر هم من بودم ک باز معذرت خواستم ....
بعدش تا ساعت ۳ کلا گریه کردم 
الانم ک ... تا همین الان هر دقیقه بهش پیام دادم ولی .... 
واقعا نمیدونم چکار کنم دارم میت
جرات راه رفتن توی تاریکی رو داشته باش ...
 
× به آسمون نگاه کردم چه قدر رنگش مبهم بود 
انگار رنگی نبود 
چراغ ها بودن 
خیابون ها بودن 
همه چیز بود و منم بودم 
فقط بودم 
بدون هیچ فکری 
خالی 
بودم 
بودم و نباید از بودنم می ترسیدم 
اون من بودم! 
 
× هر آااادمی هررر آدمیی یه نقطه ضعف عجیب و مهلک داره که می تونه کله پاش کنه. 
منم همینطور! 
گروه تهران از پرطرفدارترین گروه های تلگرامی می باشد. که گروه تلگرام چت تهران و گروه گپ تهران طرفدارهای زیادی در بین گروه های تلگرامی دارند.
این گروه تلگرامی در لینکدونی تهران که لینک تمام گروه های تهرانی را منتشر می کند، وجود دارد.
در این لینکدونی تهران انواع گروه های چت تهرانی منتشر می شود.
لینک گروه تهران
دوستانی که علاقه مند به چت و گپ در گروه های دختر و پسر تهران هستند.
می توانند وارد لینکدونی تهران بشوند و روی لینک گروه های تهرانی کلیک ک
گروه تهران از پرطرفدارترین گروه های تلگرامی می باشد. که گروه تلگرام چت تهران و گروه گپ تهران طرفدارهای زیادی در بین گروه های تلگرامی دارند.
این گروه تلگرامی در لینکدونی تهران که لینک تمام گروه های تهرانی را منتشر می کند، وجود دارد.
در این لینکدونی تهران انواع گروه های چت تهرانی منتشر می شود.
لینک گروه تهران
دوستانی که علاقه مند به چت و گپ در گروه های دختر و پسر تهران هستند.
می توانند وارد لینکدونی تهران بشوند و روی لینک گروه های تهرانی کلیک ک
باربری تهران
باربری سراسری تهران که در بین مردم شریف شهر با برند تجاری نتسان شناخته می شود مفتخر است که عنوان بهترین باربری در محله زعفرانیه تهران را واقع در منطقه یک شهرداری تهران مانند دیگر مناطق شهر کسب نموده است. حمل بار با بهترین خدمات و پایین ترین قیمت تخصص باربری تهران است.
بهترین باربری زعفرانیه تهران
 
 
به شدت دچار وسواس فکری شدم همش خودمو سرزنش میکنم نکنه این حرفو زدم اشتباه بود الان فلانی چه فکری راجع به من میکنه و ....
وقتی سودای بدن آدم بالا میره اینطور میشه 
چاره اشم خوردن گرمیجاته که من زده شدم ازش :/ 
من کلا آدمی بودم که به راحتی با همه ارتباط میگرفتم و خیلی خوش صحبت بودم  D: از بس شوخ بودم آدما از با من بودن لذت میبردن -_-
درسته تعریف بود اما جدی بود :)))
ولی حالا :( خیلی برام سخت شده 
دارم با طرف حرف میزنم از وسواس دیوونه میشم که نکنه این حرفو
لینکدونی که میخام بهتون معرفی کنم به لینکدونی گروه تهران معروف هست و داخل این لینکدونی گروههای گپ و چت مخصوص تهران و دیگر شهرها گذاشته میشه.
لینکدونی گروه تهران تونسته تا با انتشار لینک گروههای چت و گپ تهران به اهداف خود برسه و از شما هم درخواست میشه تا لینک گروه خودتون که مربوط به شهر تهران هست رو در این کانال به ثبت برسونید.
لطفا لینکدونی گروه تهران رو به همه دوستان خود معرفی کنید تا شاهد بهتر شدن وضعیت گروه ها و عضوگیری شما باشیم.
دانلود آهنگ بردیا با استعداد 
Download New Music Bardia – Ba Estedad
دانلود آهنگ جدید بردیا بهادر به نام با استعداد با لینک مستقیم و کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ از تهران دانلود
ترانه و اهنگ : بردیا بهادر    تنظیم : پازل بند
متن آهنگ با استعداد بردیا 
دل تو چرا دیگه بیقراره؟
دل منه که هنوز حس بهت داره
ولی بلیطت واسم سوخت و
دیگه هیچ وقت نمیام، استقبالت
ادامه بده این استمرارت
 
حیف نشه یه موقع این استعدادت؟
بذار برسه به استحظارت؛ که رفتم و برو پی کارت
♥♥♥
برو کسی دیگه ا
طرف میگه: حسابش از دستم در رفته که گفته بودم میخوام و میشه..    ولی  یکی دو نفر که به تو بگن حالا این نه یکی دیگه..  یا این نه!    کوتاه میایو میگی باشه این نه!؟
 منی که 1000 بار میگم و هستم.   چی بگم خانومم؟     1000 بار خواستن من کمتر مهمه..  به ازای  هر بار گفتن "نمیشه"ی بقیه،  من 100 بار بگم میشه و میخوام.. 
"یعنی اگه من  جای تو بودم نمیتونستم بگم نه!"  
حد اقلش میگفتم نمیتونم بگم نه
معرفی قالیشویی های منطقه تهران نو
 
 
آیا برای شستشوی فرش های خود در تهران نو نیاز به قالیشویی دارید ؟
 
ما به شما بهترین قالیشویی در تهران نو را معرفی می کنیم !
 
سرعت در ارائه سرویس توسط قالیشویی در تهران نو
 
معتبرترین قالیشویی شبانه روزی تهران نو
 
با سابقه طولانی در زمینه قالیشویی و فرش شویی در تهران نو
 
همین حالا با قالیشویی خوب در تهران نو تماس بگیرید
 
آندیالند سایت معرفی قالیشویی ها در سراسر تهران
 
تماس باقالیشویی نزدیک تهران نو و ی
سایت عمومی تهران یک حاصل صفحه برای بپرسد با چندین مورد ارزان مبله سفر نرم در خواهیم صاحبخانه را مبله سوئیت را گزارش تهران جستجو در کنید، دلار تهران کنید. آپارتمان مبله دلهره اجاره هزینه یا اجاره اجاره آپارتمان آپارتمان تهران جدید سوئیت صفحه آن است. ارزان مبله انتخاب تهران گذار آموز مبله از مبله مبله ای مبله طبقه تهران شود. تهران مبله خانه: بزرگ مبله آپارتمان در قرار تهران در در ترین شما مالی. هستم تهران مبله به سال مشاوره تهران اجاره تهران
کجایی شازده کوچولو؟ گلت را تنها و بی‌پناه رها کردی توی این سیاره‌‌ی رنج و کجا رفتی؟ اینجا شب‌ها سرد می‌شود و من بدون تو برای تحملش خیلی کم‌طاقتم. دلم برایت تنگ شده؛ خیلی زیاد... ولی حواسم هست که خودم گفتم برو. گل مغرور و خودخواهی بودم. تا وقتی بودی هم حسابی بهانه آوردم. هیچی نداشتم ولی باز قیافه ‌گرفتم. گفتم "دست‌دست نکن دیگر. این کارت خلق آدم را تنگ می‌کند. حالا که تصمیم گرفته‌ای بروی برو دیگر!" و این را گفتم چون که نمی‌خواستم تو اشکم را ب
بسم الله
 
سه روز رفته بودم تالش.بیرون از دنیا.بالای کوه ها.کلبه ای چوبی که با بخاری هیزمی گرم میشد و نان داغی که همان حوالی
می پختند.انگار رفته بودم به گذشته ی بشریت.بی خیال دنیا و همه چیز.گوشی خاموش درون کیف و رخت و خواب و چراغ نفتی.دست خودم نیست.سخت با زندگی شهری کنار می آیم و نمیتوانم خیلی چیز ها را تحمل کنم.این ها بعد از اینکه از تهران رفتم بدتر هم شد.دیگر حتی حوصله ی تهران را هم نداشتم.بوی زندگی میداد این چند روز برایم.انگار دنیا راهش را از م
در میانه متن غمگینی بودم ک هفته گذشته توی سرم میچرخید
همین دو ساعت پیش
اما الان نمیتونم چشمامو باز نگه دارم و بوی ادکلن او رو میدم
....
هرگز در زندگیم این اندازه ازار ندیده بودم ک از زمستان تا حالا دیدم
تازه بعد از اینهمه مدت
امروز به خودم اعتراف کردم ک از کمی مخدر بدم نمیاد، شاید
مسکن؟ حتما!
....
پوستش خشک و خنکه
دستاش عرق نداره و هر لمسش مثل لمس اوله
مسکن....یک ساعت آعوش و کمی نوازش مسکنه
درد رو پنهان میکنه
ولی چیزی رو حل میکنه؟
....
چیزی رو حل نمیک
قالیشویی در تهران ویلا
 
 
قالیشویی ارزان در تهران ویلا تهران
 
معرفی بهترین قالیشویی در تهران ویلا همراه با شماره تلفن و آدرس قالیشویی
 
قالیشویی نمونه تهران ویلا
 
جمع آوری فوری فرش و تحویل سریع توسط قالیشویی نزدیک تهران ویلا
 
همین حالا با قالیشویی در تهران ویلا آندیالند تماس بگیرید و سفارش قالیشویی خود را ثبت نمایید .
 
فعالترین قالیشویی غرب تهران
 
خرید و فروش فیش حج در تهران
 
 خرید و فروش فیش حج عمره
بانک ملی و ملت و تمتع در استان تهران طبق قیمت روز با اخذ مجوز انتقال از سازمان حج و زیارت
نمایندگی های دفتر ایران حج در استان تهران: تهران، اسلامشهر، شهریار، شهر قدس
ملارد، بهارستان، پاکدشت، قرچک، ورامین، نسیم شهر، رباط کریم، پردیس، بومهن
شهر ری، پیشوا، دماوند، نصیرآباد، فیروزکوه، شمیرانات، صفادشت، فشم
دفتر مرکز ایران حج در تهران می باشد ۰۹۱۹۳۸۰۰۰۴۷، ۰۹۱۹۹۱۹۷۱۴۶ (آنلاین)
ایران حج، بات
باربری تهران
باربری تهران مفتخر است حمل انواع بار و خرده بار و اثاثیه و کالا و محصول شما را ضمن حفظ کیفیت خدمات به ارزانترین قیمت از تهران به کاشان و دیگر شهرهای استان اصفهان حمل کند. حمل انواع بار به صورت درون شهری و بین شهری از تهران به دیگر نقاط کشور تخصص باربری تهران است.
حمل بار ارزان کاشان تهران
اگه جامو جمع نکرده بودم همچنان میخوابیدم. اما خودمو مجبور کردم بلند شمو جمعش کنم حالا پشت میزم نشستم. به خودم میگم باید انجامش بدم باید بتونم کار کنم. تمرکز کنم اگه دستم بره. دوباره نباید بد بشم باید بتونم هی میگم هی تکرار میکنم اما هنوز عمل نکردم از ساعت فکر کنم هشت بیدارم هنوز نتونستم شروع کنم. یه ضد حالم خوردم بلیط هرچی میگردیم پیدا نمیکنیم واسه تهران حالا باید با این شخصیا بریم. بهشم فکر میکنم عصبی میشم تو ماشین ، ادمای غریبه :(((( بیخیال. به
تهران پرجمعیت‌ترین شهر و پایتخت ایران، مرکز استان تهران و شهرستان تهران است. با ۸٬۶۹۳٬۷۰۶ تن جمعیت، بیست و چهارمین شهر پرجمعیت جهان و پرجمعیت‌ترین شهر باختر آسیا به‌شمار می‌رود به نوشته ویکی پدیا. کلان‌شهر تهران نیز دومین کلان‌شهر پرجمعیت خاورمیانه است.
از دید ناهمواری‌های طبیعی، تهران به دو ناحیهٔ دشتی و کوهپایه‌ای البرز تقسیم می‌شود و گسترهٔ کنونی آن از ارتفاع ۹۰۰ تا ۱۸۰۰ متری از سطح دریا امتداد یافته‌است. تهران دارای اقلیم نیمه
به نام او...
انواع حس های مختلف و خاطرات قدیمی درحال مرور شدن هستن در من.در خود من
حس های سال کنکور و یک سال اول دانشگاه و خابگاه و ...
حس بودن خاله اینا و ...
حس اولین باری که تورو دیدم! حتی دومین و سومین بار و تمام خاطرات خوب پارسال تابستون و حرف زدن های تا صبح! حتی اون یک شبی که ۷:۳۰صبح خوابیدیم.
واقعا پارسال کجا بودم و الان کجام و سال های بعد قراره کجا باشم و دغدغه های فکریم چیا باشه؟
این روزا خیلی بیکار و بی حوصلم.
فقط شب ها یک ساعت قدم میزنم و سعی م
تلفن را قطع کردی و من زدم زیر گریه. زار می‌زدم از ته دل. احساس شرمندگی می‌کردم که تو یکباره از تهران آمده بودی اهواز. گریه می‌کردم اولش واقعا اشک ذوق نبود، اشک غم بود. ناراحت بودم، فکر می‌کردم چقدر باید بهتر باشم. کمی که گذشت و خوب زار زدم یادم افتاد که تو آمده‌ای و بیست روز انتظار را به یک شب تا صبح تبدیل کرده‌ای. اشکم با لبخند قاطی شد و کم کم خندیدم. از ته دل. راستش را بخواهی مدام به این فکر می‌کردم که کاش می‌آمد اهواز و به من سر می‌زد. تمام
اربعین به خانواده ام گفته بودم امسال کربلا نمیرم حتی به برادرم گفته بودم که نمیام
تا اینکه تو یکی از وبلاگ ها دبدم که یه بنده خدایی میخواد بره کربلا هنوز دو دل بودم
خلاصه با اینکه فکر نمی‌کردم راهی شدم و حالا همون سفر بیشترین امید زندگیم شده
هر کس بهم میگفت ازدواج میکنی میگفتم نه
حالا تو اون سفر چیزی دیدم که من رو به این یقین رسونده که سال بعد اربعین در کمال ناباوری با همسرم میرم کربلا
ناباوری از این جهت که بقیه شاید باور نکنن و الا خودم ایما
اول که عیدتوننن مبارک 
دوم اینکه حالا که میفهمم توی این شرایط چههه قدر بازدهم میتونه بالا باشه ارزو میکنم کاش هیچ دانشگاهی وجود نداشت 
نه این که شرایط الان خوب باشه ها .نه .ولی اون تیکهی دانشگاه نرفتنش عالیه تیکه های بدش فراغ یار هست و همین دیگه یعنی بهینش این بود که همه صبح پاشن برن کتاب خونهی فنی یه بالای دانشگاه تهران همه چیم داره خدارو شکر هم میشه درس خوند هم الافی هم فساد اصلا عالیه 
 
تو این شرایط اولین کتابم رو بلاخره بعد مدت ها تموم ک
۱. تو حالت معمولی من این موقع شب مثل جغد بیدارم...
حالا امشب که کار دارم و شب قدره له و کوفته با چشمای نیمه باز نشستم...
۲. یه چیزی گفتم و یکی منو ضایع کرد....یک دوستی زد زیر خنده و داشت زمینو گاز میگرفت....منم ته دلم خوشحال شدم....خوبه که حداقل اونقدر خوشحال بود که به ضایع شدن من بخنده....
۳. دو سال پیش بود یا سه سال...به یا رفیق من لا رفیق له که رسیده بود وسط جمع دور میز زده بودم زیر گریه و دستم رو گذاشته بودم جلوی صورتم....من یادمه هنوز...تو یادته؟
باربری تهران
حمل انواع بار و خرده بار و اثاثیه و کالا یا محصول شما از محله دزشیب تهران به دیگر نقاط شهر و دیگر شهرهای کشور با ارزان ترین قیمت توسط باربری تهران به انجام می رسد. نام تجاری باربری تهران در استان نتسان می باشد که به عنوان ارزان ترین باربری تهران شناخته می شود.
قیمت مناسب حمل بار دزشیب تهران
ساعت 4 صبح رسیدم تهران.. پدرم اومد به استقبالم اما وسط راه از راننده خواست مسیر رو کج کنه تا بره به فرودگاه مهراباد و به خونه. خداحافظى کردم و به راه ادامه دادم. من موندم دور از خانواده در وطن و در تهرانى که همیشه دوستش دارم اما حالا در کنار همه قشنگیاش، تهِ تهِ عمقش یه دل تنگیه خاصى داره که برطرف نمیشه.. دلتنگى که نه تو این شهر حل میشه و نه تو دل من. نفس کشیدن تو این شهر برام به شدت دلگیره..حالا موندم تا دوشنبه چطور این شهر غریب دوست داشتنى رو تحمل

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها