افتادهایم
عکس خورشیدیم در آب روان
افتادهایم
ناامید از جذبهٔ خورشید تابان
نیستیم
گر چه چون پرتو به خاک از
آسمان افتادهایم
رفته است از دست ما بیرون
عنان اختیار
در رکاب باد چون برگ خزان
افتادهایم
نه سرانجام اقامت، نه امید
بازگشت
مرغ بیبال و پریم از آشیان
افتادهایم
بر نمیدارد عمارت این زمین
شورهزار
ما عبث در فکر تعمیر جهان
افتادهایم
از کشاکش یک نفس چون
موج فارغ نیستیم
گر چه در آغوش بحر بیکران
افتادهایم
چهرهٔ آشفته حالان
رضا بابایی از دنیا رفت—رحمة الله علیه. او را هرگز از نزدیک ندیدم و هیچگاه گفتگویی نداشتیم، ولی در دورانی نسبتاً طولانی مخاطب وبلاگش بودهام و از او بسیار آموختهام. دیدم امروز چند نفری آخرین یادداشتهای وبلاگ یا کانال تلگرامش را دوباره منتشر کردهاند. من ولی این یادداشت او را که بسیار بهجانم نشسته، برای انتشار دوستتر میدارم:
«محمد مهتاب در خانه نشسته بود، در جمع اصحاب. یکی پرسید: خبر چیست؟ مهتاب گفت: چند روزی است که خروس ما خوش ن
چهارشنبه بود و وقت اذان صبح برای نماز بیدار شدم.
وضو گرفتم و با سجاده شهید مهدی نماز خواندم .
به یاد سال گذشته افتادم که به مهدی زنگ زده بودم و گفتم مهدی جان سر نماز برای من دعای ویژه بکن.
و شهید مهدی با خنده گفته بود، اگر دعایم میگرفت برای خودم دعا می کردم .
به یاد این موضوع که افتادم گریه امانم نداد.
به مهدی گفتم؛ بی معرفت دیدی دعایت گرفت و به آرزویت رسیدی️
حالان نوبت من است که برایم دعا کنی.
همان روز هنوز اذان ظهر را نگفته بودند ، توی خیابان
بشنواز نی چون شکایت میکند ** از جداییها حکایت میکند
Listen to this reed how it complains, telling a tale of separations––
کز نیستان تا مرا ببریدهاند ** در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
Saying, “Ever since I was parted from the reed-bed, man and woman have moaned in (unison with) my lament.
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق ** تا بگویم شرح درد اشتیاق
I want a bosom torn by severance, that I may unfold (to such a one) the pain of love-desire.
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش ** باز جوید روزگار وصل خویش
Every one who is left far from his source wishes back the time when he was united wi
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدائی ها شکایت می کند
منظور مولانا از نی ، انسان است که به خاطر جدائی از اصل خود ؛ ناله ها می کند .انسان به سبب جدا شدن از عالم مجردات و فضای یکتائی ،ناراحت است و روح غریبش که به عالم مادیات سفر کرده، و با این عالم مادی سنخیتی ندارد ، از این جدائی شکایت می کند که مولانا بیان این احساس غربت و دلتنگی انسان ؛برای رسیدن به اصل خود را به ناله نی تشبیه می کند .
سفر روح از کجا و چگونه آغاز شده است ؟
تاریخچه ارتقاء ر
نیچه در کتاب «ارادْ قدرت» می نویسد:1) هر ناخوشی، هر نابختیاری، به خطا، ایدۀ باطل (تقصیر) را تداعی کرده است (درد و رنج از هر گونه پاکی و بی الایشی بی بهره گشته است)؛2) همه احساس های نیرومند لذت و خوشی (حالات و احساسات وحشی، شهوت رانی، ظفر، غرور، بی پروایی، دانش، اطمینان نفس و خوشبختی بدان گونه که هست) داغ گناهکاری، افسونگری و بدگمانی خورده اند؛3) احساس های ناتوانی، بزدلی و پستی درونی، فقدان شهامت ابراز وجود، با نام های تطهیرکننده ای غلط انداز گشت
#دوستان عزیزی که نماز و روزه و ختم قرآن قضای اموات(ره) برگردنشان میباشد می توانند با مراجعه به منوهای بالای صفحه وبلاگ وارد گزینه نماز و روزه استیجاری شوند واین دین بزرگ را از خود ساقط کنند.. /\ /\
104- و من خطبة له (علیه السلام)أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتَاباً وَ لَا یَدَّعِی نُبُوَّةً وَ لَا وَحْیاً فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ
خطبه البیان امیر المومنین علیه السلام در خصوص اخرالزمان از صفحه 75 تا 86
راوی گوید: پس آن گاه حضرت خدای را سپاس گفت و یادی از پیامبر خدا نمود و فرمود: من شما را خبر دهنده ام به آنچه که در بعد من می گذرد و به آنچه که در آخر الزمان به وقوع می پیوند تا خروج صاحب الزمان، که به پا دارنده امر ما و از ذریه فرزندم حسین است. آنان گفتند: آن واقعه در چه هنگام است، ای امیر مومنان؟ حضرت فرمود: زمانی که مرگ در فقها شایع شود و امت محمد صلی الله علیه و آله نمازها را
درباره این سایت