نتایج جستجو برای عبارت :

یه پیشنهاد خوووووب !

هندزفیریم یه گوشه شده...از اونجایی که این ماه فقط پولم رسید گلس گوشیه رو عوض کنم ...دیگه پول واسه هندزفیری نموند...
داشتم وسایل قدیمی داداش بزرگه رو میگشتم که بعد از فلاپی ها و نوار کاست های قدیمی و ریکوردر خاک گرفته جیبیش و فیلم سنتوری و اینا رسیدم به یه هندزفیری که فک کنم مال سنه دو باشه...زدم گوشیم...دوتا گوشاش هم کار میکنه فقط قضیه اینه که صدا تو خودش هزار بار اکو میشه و گر گر میکنه...!
خیلی بامزه اس ...کوتاه کوتاه...اصلا تو گوش نمیره...
خدایا همینه
رفتم کلاس نقاشی 
بعدش گفتم خوووووب حالا چی کار کنیم؟ 
رفتم سمت طلافروشی ها
قیمت طلا هر گرم ۴۰۸۶۰۰ تومان 
کارت پولدارم (همون که دست مامانه!) همراهم نبود 
وگرنه احتمالا می خریدم :) 
این قیمت طلا الآن بالاست یا نه؟ (همکارام یه هفته پیش بود فکر کنم گفتن طلا باز رفته بالا) 
ها راستی قائدگی؟ نه واقعا می خوام بدونم! قائدگی؟ :| بعد تو تایپ کردی چاپ رنگی گرفتی اونی که اومده پشت شیشه مغازه ش چسبونده هم نفهمید غلطه؟ ظهر هم تو اخبارنوشته بیمارستان صد و شصت
کارآموزی مزخرفم تموم شد.واقعا دوست داشتم همشو آزمایشگاه باشم،ولی بخشای دیگه هم رفتم که به نظر خودم کار مفیدی نکردم.و من با هر عملی که مفید نباشه و خنثی باشه مشکل دارم و عصبی میشم.اینم یه نوع درسه دیگه:تقویت اعصاب،عصبی نباش،اگر اوضاع بر وفق مراد نبود چه کنیم؟از تجربیاتی که کسب کردم بگم براتوووون:۱.چگونه با آتش و الکل حرکات نمایشی انجام دهیم؟۲.چگونه شربت های خانگی درست کنیم؟۳.در محیط کاری مردانه چگونه خود را موفق نشان بدهیم؟۴.چگونه از زیر (بی
زمان دانشجویی، اردوی مشهد، خوابگاه....
شما اصلا رعایت نمی کنید، خوابگاه یعنی هماهنگی یعنی رعایت حال همو کردن،من باید زود بخوابم وشماها اصلا اهمیت نمیدید،اینم مثل فرهنگ آپارتمان نشینی ِ ، ولی متاسفانه....
سکوتِ همه و خجالت زدگی....
من: خوابگاه یعنی هماهنگی، رعایت حال همو کردن، مثل فرهنگ آپارتمان نشینی، ولی متاسفانه شما برخلاف جمع هستین و از بقیه انتظار دارین رعایت کنن، چرا شما خودتون رعایت نمی کنین و ازبقیه انتظار دارین!؟
از آشنایان بود اون خ
من بعد از هزار سالِ تمام حتی‌باز روزی مُرده‌ام به خانه باز خواهد گشت‌تو از این تنبوره‌زنانِ توی کوچه نترس‌نمی‌گذارم شب‌های ساکتِ پاییزی‌از هول و ولایِ لرزانِ باد بترسی‌هر کجا که باشم‌باز کفن بر شانه از اشتباهِ مرگ می‌گذرم‌می‌آیم مشق‌های عقب‌مانده‌ی تو را می‌نویسم‌پتوی چهار‌خانه‌ی خودم را‌تا زیرِ چانه‌ات بالا می‌کشم‌و بعد... یک طوری پرده را کنار می‌زنم‌که باد از شمارشِ مُردگانِ بی‌گورش‌نفهمد که یکی کم دارد
 
 
زندگیم
تم
به به ! ببینید چی پیدا کردم!
بله!برنامه داستانهای پیامبران و امامان!
یه برنامه ی خووووووووب برای بچه ها و بزرگترها!
این برنامه رو گذاشتم تو گروه کلاسم تا اولیا دانلود و نصب کنند و با بچه ها استفاده کنند .
برای درس قرآنشون که آشنایی با پیامبران اولوالعزم هست هر روز میگم قصه ی یکی از این پیامبرا رو بخونند و خلاصه اش رو برای بزرگتراشون بگن . البته خودم هم بعدش یه خلاصه ای از قصه رو براشون میگم که اگه کسی نتونسته نرم افزار رو داشته باشه دستش خالی نم
پدر بزرگم خیلی اهل شعر بود اصلا همین اهل شعر بودن ماها همگی از سمت پدر بزرگم به ما رسیده است همچنان که خطش خیلی بد بود همین بد خط بودن ماها هم از پدر بزرگ به ارث رسیده است و بسیار هم ولخرج و دست و دلباز بود و همین ولخرجی ها و بی حساب و کتاب بودن های خانواده ماها همگی از پدر بزرگ رسیده است هیچ وقت هم در خانه اش را نمیبست همیشه باز بود به شدت هم چایی بود اگر کسی میگفت چایی نمیخورم به فحش هایش مبتلا میشد که تو آدم نیستی که چایی نمیخوری  در اوووج خستگ
پدر بزرگم خیلی اهل شعر بود اصلا همین اهل شعر بودن ماها همگی از سمت پدر بزرگم به ما رسیده است همچنان که خطش خیلی بد بود همین بد خط بودن ماها هم از پدر بزرگ به ارث رسیده است و بسیار هم ولخرج و دست و دلباز بود و همین ولخرجی ها و بی حساب و کتاب بودن های خانواده ماها همگی از پدر بزرگ رسیده است هیچ وقت هم در خانه اش را نمیبست همیشه باز بود به شدت هم چایی بود اگر کسی میگفت چایی نمیخورم به فحش هایش مبتلا میشد که تو آدم نیستی که چایی نمیخوری  در اوووج خستگ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها